پنج روز بود که «ریّان» کودک مراکشی در چاهی به عمق ۳۲ متر افتاده و با اینهمه جسمنحیفش برای زندگی در تقلا بود. اکنون نه تنها مراکشی که جهان پیگیر عملیات نجات، بود. انسانها با زبان و فرهنگهای مختلف برای او دعا میکردند.
هنرمندان طرحهای همدلانهشان را در شبکههای اجتماعی منتشر میکردند، زنان در کنار چاه برای مردم به دعا نشسته و امدادگران، داوطلبانه نان میپختند و ناگهان همه نگاهها به عمق تاریک چاهی دوخته شده بود اما چرا در جهانی که روزانه دهها کودک در جنگ وگرسنگی و آوارگی میمیرند ناگهان. ریّان اینچنین خواب از چشمان خمار میگیرد؟
انسان امروز بیش از آنکه خسته باشد، به ستوه آمده است. برای او هرچیز که او را یاد جوهره اصلی آدمیت و مهر و امید بیاندازد، مغتنم است. برای او که همه چیز به ویژه قدرت وسود ناشی از هراساندن، میکوشد تصویری اهریمنی، منفعتجو و محکوم به شکست از او به نمایش بگذارد، تصویری واقعی از آدمیت، حکم کیمیا را دارد.
انسان امروز نیاز دارد که به خود اثبات کند که « انسان، گرگ انسان نیست»، او نیاز به این باور دارد که برخلاف اخبار رسانهها، خبر واقعی جهان فقط مردنها، کشتنها و متلاشی شدنها نیست و در همین جهان، آمدنها، زادنها، به فرجام رسیدن و لبخندهایی نیز هست که وقوعش به جذابیت هراسی که تکامل برای بقای ما در ما به امانت گذاشت، نیست اما هنوز زیر لایههای پنهان اینجهان، ، گرمای مهری است که تپش قلب آدمی از همان برمیخیزد.
موضوع ریان، موضوع یک کودک مراکشی نیست، موضوع انسان است. تقلا برای نجات او تنها تقلا برای نجات فردی با سن وملیت خاص نبود، تقلای نجاتِ در عین نومیدی انسانی خسته و گرفتار بود که برخلاف همیشه حالا زندگی، هراس و دردش « اهمیت» پیدا کرده است.
همه ما در ریان خود را میبینیم. برای ما مهم است که بجای شنیدن خبری مهم از کسی یا جایی که همه دوربینها بر آن متمرکز شدهاند خبری از کسی بشنویم که مثل خودماست، کوچک اما گرفتار بلایی بزرگ در گوشهای بی اهمیت، چاهی در بیابانی و اینها همه وضعیت مشابه بسیاری از انسانهایی است که بخش اعظم جمعیت جهان را تشکیل میدهند اما خبری از آنها نیست وحالا یکی از ما آدمها در آن تاریکی گرفتار بود و جهان به نجاتش میاندیشید.
سهند ایرانمهر