در روز های اخیر به فاصله زمانی اندکی، موج تظاهرات ضد نژاد پرستی در اعتراض به قتل جورج فلوید شهروند سیاهپوست مینیاپولیس، ایالت های امریکا را در نوردیده است. وقوع این حوادث ذهن علاقه مندان به سینمای اجتماعی و سیاسی در آمریکا را به یکی از تلخ ترین و صریح ترین آثار سینمایی درباره نژاد پرستی متبادر می کند.
فیلم برو بیرون « get out» ساخته جوردن پیل که موفق به دریافت اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی سال ۲۰۱۷ شد، کمدی سیاهی است درباره ماهیت نژاد پرستی در آمریکای معاصر . داستان فیلم روایت کریس، جوان سیاهپوستی است که همراه با رز که دختری دانشجو و سفید پوست است در رابطه عاشقانه به سر میبرد. آنها قصد ازدواج با یکدیگر را دارند اما قبل از آنکه بتوانند به این تصمیم جامه عمل بپوشانند از طرف والدین رز به یک ملاقات عجیب در روستایی دور افتاده دعوت میشوند. گرچه ابتدا به نظر میرسد این دعوت صرفاً یک ملاقات معمولی است اما مشخص میشود پر پس پرده، ماجرایی هولناک وجود دارد ؛ پدر رز یک جراح مغز و مادرش رواندرمانگر است ، این دو نفر به اتفاق به یک روش پیچیده پزشکی دست یافتهاند که بخشی از مغز را که مربوط به تفکر و هویت است را از سر افراد سالمند یا بیمار سفید پوست خارج کرده و در مغز جوانان سیاهپوست قرار می دهند. بدین ترتیب فرد سفید پوست پیر و بیمار در بدن سالم و جوان یک قربانی سیاهپوست دوباره زنده شده و به حیاتش ادامه می دهد. کریس متوجه می شود که او هم بخشی از همین پروژه پزشکی است و قرار است مغز او را با یک سفید پوست نابینا عوض کنند. همچنین می فهمد که قبل از او، رز طعمه ی به دام انداختن جوانان سیاه زیادی که این بلا را به سرشان آورده اند بوده است، از جمله پدر بزرگ و مادر بزرگ رز که مغز آنها در بدن دو سیاهپوست ادامه حیات می دهد.
«انطباق با نظریه نژاد پرستی واتسون» اظهار نظر جنجالی جیمز واتسون، پدر دی ان ای و برنده جایزه نوبل درباره ژن سیاهان، شباهت زیادی به موضوع این فیلم دارد. واتسون در مصاحبه سال ۲۰۰۷ با نشریه ساندی تایمز مدعی شده بود که از نظر ژنتیک سفید پوستان از قدرت هوشی بالاتری نسبت به سیاهان برخوردارند. بنابراین ژن سفید ها برای تفکر و خلاقیت مناسب است در حالیکه ژن سیاهان آنها را متناسب با فعالیت های بدنی و جسمی کرده است.
در فیلم « get out» هم چند مرتبه به این برتری جسمی سیاهان اشاره می شود در حالیکه در طرف مقابل این مغز سفید پوست ها است که اهمیت دارد. پس هدف از جراحی ایجاد ترکیبی برتر از یک بدن سیاه با یک مغز سفید است. «اوباما و استحاله سیاهان» در قسمتی از فیلم، پدر رز که این جراحی ها را انجام می دهد، به کریس می گوید از نظر من باراک اوباما بهترین رئیس جمهور آمریکا بود و اگر می شد برای بار سوم هم به او رای می دادم. باراک اوباما گر چه از نژاد از سیاهان آمریکا به حساب می آمد، اما خط مشی وی در دوران ریاست جمهوری همان خط مشی امپریالیستی آمریکا بود. او هیچ گاه سیاستی که خلاف مانفیست سرمایه داری باشد را اجرا نکرد و در مورد قضایایی مثل داعش، حتی از اسلاف سفید خود هم بدتر عمل کرد. در واقع انگار اوباما جسمی سیاه و مرکز تفکری سفید داشت. این ترکیب همان چیزی بود که پدر رز در جراحی های خودش دنبال رسیدن به آن بود. از این دید، فیلم کنایه ای دارد به تغییری که آمریکا رفته رفته در ماهیت جامعه سیاهان این کشور بوجود است. آنها به تدریج در هویت سفید ها استحاله شده اند و انگار به طور سیستماتیک مغز آنها را از هویت اصلی خودشان فاصله گرفته و به بخشی از طرز تفکر حاکم بدل شده اند. اما در قسمتی از فیلم می بینیم که وقتی یکی از این سیاهان تغییر مغز یافته مقابل نور فلاش دوربین قرار می گیرند برای مدت کوتاهی به خود می آیند و مثل اینکه حافظه شان برگشته باشد به هویت ماقبل جراحی بر می گردند. این شاید اشاره ای باشد به ضرورت جرقه ای برای بازگشت سیاهان به هویت اصیل خود و آنچه قرن ها در آمریکا از آنها سلب شده است. کریس در انتها از آن خانه بیرون می زند و مانع از آن می شود که مغز یک سفید پوست را در سرش جایگزین کنند. کریس از یک جهت دیگر با بقیه قربانیان سیاه در این فیلم متفاوت است و آن اینکه وی فقط قدرت جسمی ندارد، او یک هنرمند عکاس با دیدگاه هنری منحصر به فرد است. کسی که کریس را برای استفاده از جسمش خریده یک دلال آثار هنری است . او به کریس میگوید من تو را نه فقط به خاطر بدنت که به خاطر نگاه هنری که داری انتخاب کردم. در حقیقت مرد سفید پوست نه تنها به دنبال تصاحب جسم کریس که در پی تصاحب خط فکری او هم هست. فکر کریس هنوز اصالت و هویت خودش را دارد و مثل سیاهان تاثیر گذار تاریخ آمریکا همچون مالکوم ایکس و لوتر کینگ، همین فکر مستقل است که باعث بیرون زدن او از خانه شیطانی رز و رهایی او در انتهای فیلم می شود. بدین روی، حوادث اخیر در آمریکا نشان داد هنوز سیاهان این کشور هویت اصیل خود را از دست نداده اند و مرگ جورج فلوید مثل نور فلاش دوربین در فیلم «get out» ، یک آن جرقه ای به این هویت آن زد و آمریکا را به آتش خشم کشید.
بشیر اسماعیلی