تقریبا هفت سال پیش بود که من برای طرح جلد مجله آتلانتیک مقاله ای را درباره فروپاشی آینده نقشه خاورمیانه پس از جنگ جهانی اول به رشته تحریر درآوردم. ما در پاییز 2007 پیش از ریاست جمهوری باراک اوباما و بهار عربی و پیش از خیلی چیزهای دیگر گزارشی را تحت عنوان “پس از عراق: خاورمیانه چگونه خواهد شد” آماده کردیم. اما حتی پیش از این هم به اندازه کافی روشن بود که ثبات خاورمیانه در حال نزدیک شدن به روزهای پایانی خود است.
در حالی که امریکا به پنجمین سالگرد حمله به عراق نزدیک می شود، لیست عواقب ناخواسته این جنگ بی پایان است (برخلاف عواقب درنظر گرفته شده که بسیار مختصر است). این لیست شامل احتمال استقلال کردها و تقسیم عراق به سه بخش است اما این لیست موارد دیگر را نیز شامل می شود. در خاورمیانه و آسیای جنوبی و مرکزی، مشخصات ساختگی و غیرواقعی چندین کشور به واسطه پاسخ شدید آمریکا به حملات 11 سپتامبر بیش از حد مورد توجه قرار گرفته است. در واقع تنها عراق و افغانستان نیستند که از اجتماعی از تناقضات فرقه ها و قبایل مختلف تشکیل شده اند. بلکه بی ثباتی کشورهایی مانند لبنان و پاکستان از قبل از حمله به عراق هم وجود داشته است. اما به هر حال جنگ علیه القاعده و طالبان و به ویژه صدام حسین موجب شده تا دوام سیستم کشورهای مدرن خاورمیانه زیر سوال برود که البته تفاوت چندانی با هفت سال پیش هم ندارد.
در گذشته سخت ترین و دور از ذهن ترین سوالی که کسی می توانست در مورد خاورمیانه مطرح کند این بود که “چه تعداد کشور، یک یا دو، اسرائیل یا فلسطین و یا شاید هر دو، در آینده در سرزمین های بین دریای مدیترانه و رود اردن وجود خواهند داشت؟
امروز این سوال در قیاس با سوال پیش رو پیش افتاده به نظر می رسد: چند کشور در آینده بین دریای مدیترانه و رود فرات وجود خواهد داشت؟سه؟ چهار؟ پنج؟ شش؟ و چرا در کرانه غربی فرات متوقف شود؟ چرا مسیر خود را تا رود سند ادامه ندهد؟ امروزه بین مدیترانه و رود سند سرزمین های فلسطین و اسرائیل، لبنان، سوریه، اردن، عراق، ایران، افغانستان و پاکستان قرار داد. بی ثباتی درازمدت می تواند به تجزیه بسیاری از این کشورها شود.
من با اطلاعاتی که از کارشناسان دیگر به دست آورده بودم پیش بینی های دیگری هم داشتم:
مهم ترین نتیجه جنگ عراق از دید اکثر کارشناسانی که با آنها صحبت کرده بودم احتمال بروز درگیری منطقه ای بین سنی و شیعه بر سر برتری سیاسی و نظری در خاورمیانه است. در این جنگ گروه هایی به نیابت از عربستان به عنوان پرچم دار سنی ها علیه ایران و در میدان جنگ عراق، لبنان، سوریه و استان های شیعه عربستان که بیشتر منابع نفتی این پادشاهی در آن قرار دارد خواهند جنگید. شاید هم این دو کشور مستقیما در برابر هم قرار گیرند.
یکی از دلایلی که من خودم را برای فروپاشی مسلم عراق کاملا آماده کردم (و یکی از دلایلی که فکر نمی کنم دخالت امریکا در عراق برای برطرف کردن این مشکل عاقلانه باشد) این است که معتقدم که احتمالا هیچ ماده چسبناکی نمی تواند این کشور را به هم پیوسته نگه دارد. این پرونده ای است که احتیاط طبیعی اوباما در آن و تلاش قابل درکش برای عبور از کشتارگاه خاورمیانه چیز خوبی است. و با کالین کال موافقم که اوباما بازنده عراق نبوده است. (هر چند آرزو می کنم که ای کاش وی در همان اوایل از چیزی که از شورشیان میانه روی سوری هم میانه روتر بود حمایت می کرد.
من همچنین با قاطعیت در کمپ ملی گرایان کرد هستم. علت استقلال کردها یک چیز است، که راه دیگری برای گفتن این است که انکار حق تعیین سرنوشت خود برای کردها – بزرگترین جمعیت مردمی بدون کشور جهان- در طول 100 سال گذشته یک ناعدالتی وحشتناک بوده است. کردستان عراق پیش از این هم از نظر اجرائی مستقل بود؛ امروز بیش از آن روزها مستقل است. بسیار خوب می شد اگر یک کردستان واقعا مستقل از دل هرج و مرج های کنونی بیرون می آمد و یک بار و برای همیشه از سلطه عراق عرب خارج می شد.
زمانی که ما برای روی آماده سازی نقشه همراه مقاله کار می کردیم، توهم و اغراق را کنار گذاشتیم. با این حال وقتی که امروز به آن می نگریم اصلا خیالی به نظر نمی رسد. ما تقسیم سودان به دو کشور را پیش بینی کرده بودیم. (اگرچه آنچه را که امروز سودان جنوبی می نامند، “سودان جدید” نام نهادیم.) ما “حزب اللهستان” را در بخشی از لبنان ایجاد کردیم که عملا امروز وجود دارد. شمال حزب اللهستان در کنار سواحل مدیترانه در سوریه “جمهوری علوی” قرار دارد. این یکی از نتایج نیمه قابل قبول کوتاه مدت جنگ سوریه به رهبری بشار اسد است. همچنین در نقشه ما، سوریه مناطقی را به “دروزستان” واگذار می کند که در مناطق نزدیک به مرزهای “اردن کبیر” قرار دارد. البته عراق هم به کشور تقسیم شده است و کشور کردستان کنترل مناطق کردنشین ترکیه را هم به دست گرفته است. یکی از الحاقات نیمه هوشمندانه به این نقشه – منطقه خودمختار بدون ها – است؛ چیزی که می توانست پیش از کودتای نظامی اخیر مصر و نقشه ارتش مصر برای حفظ صحرای سینا از قبایل جهادی در شبه جزیره سینا در آن منطقه تکمیل شود.
من در آن مقاله منتقد بسیار جدی غرور امپریالیستی بودم که محرک تقسیم بندی نقشه سایکس-پیکو خاورمیانه توسط بریتانیایی و فرانسوی ها بود. اما با این حال به نظرم چینش سایکس-پیکو سهوا مترقی بود. سازندگان خاورمیانه جدید مردمی از اقوام مختلف و اعتقادات متنوع (و یا جریان ها مختلف از یک مذهب) را در کشورهایی که قرار بود مدرن، چندفرهنگی و چندفرقه ای باشند قرار دادند. کتمان حقیقت است که بگوییم خاورمیانه جایی نیست که چنین آزمایش هایی در آن موفق نشان داده است. فکر نمی کنم ارزش داشته باشد که سرمایه های امریکا و از آن مهمتر حیات امریکایی ها را برای اینکه عراق را یک کشور واحد نگه داریم به خطر بیاندازیم. البته مهم است که در طرح هایی که از ایجاد پایگاه های دائمی جهادی ها ممانعت می کند سرمایه گذاری کنیم و ایالات متحده باید در این مورد هوشیار باشد، هوشیارتر از چیزی که تا به حال بوده است. اما این که عراق باید کشور واحدی باقی بماند چون باید بماند عاقلانه به نظر نمی رسد.
تنها یک نکته را که از بازخوانی آن مقاله به یاد آوردم دوباره می نویسم به خصوص اینکه نشان دهنده احساس اوباما درباره خاورمیانه باشد. در قسمتی از ان مقاله از دیوید فرامکین، نویسنده کتاب “صلحی برای پایان تمام صلح ها” درباره آینده منطقه خاورمیانه پرسیدم. این چیزی بود که وی در سال 2007 گفت: “خاورمیانه هیچ آینده ای ندارد.”
نویسنده خبر: جفرى گلدبرگ
منبع: اتلانتیک