نام من سردار محمد تخلصم رحیمی است متولد سال ۱۳۵۶ در شهر ترینکوت مرکز ولایت ارزگان که در سال ۱۳۵۸ مهاجر شدیم به ایران و تمام دوره‌های تعلیمی و دانشگاهی را تا دوره دکترای در ایران بودم. در سال۱۳۸۸ از ایران به کابل برگشتم و وارد فعالیت در دانشگاه‌های خصوصی در افغانستان شدم. کم کم وارد فعالیت های سیاسی هم شدم و با همکاری در جریان های کلان سیاسی در افعانستان و حضور در رسانه که داشتیم مورد توجه واقع شدم و در عرصه سیاسی هم به عنوان سخنگو در یکی از جریان های اصلی انتخابات ۱۳۹۳ مطرح بودیم و بعد از شکل‌گیری حکومت وحدت ملی منحث کاندید وزارت صنایع از طرف حکومت وحدت ملی معرفی شدیم و با چند ری فاصله وقتی انتخاب نشدیم منحث معین سواد آموزی در بخش سواد آموزی فعالیت خود را شروع کردیم.

بیشتر به عنوان یک چهره دانشگاهی و علمی شناخته می شوم و این هویت اصلی من است و بخش از فعالیت‌هایم فعالیت سیاسی البته با یک رویکرد خاص و بیشتر نگاهی به سیاست نسبت به یک حوزه تخصصی و علمی باید در افغانستان جا بیفتد تا بتواند کار اصلی خود را برای توسعه افغانستان و خروج ما از بن‌بست با موثریت سیاسی در افغانستان انجام بدهد و آن سامان سیاسی در جامعه ما شکل بگیرد‌.

به لحاظ فکری هم نسبتا یک مسلمان لیبرال هستم البته اگر بشود این واژه را بکار برد. یعنی نخست مسلمان هستم و افتخار می‌کنم به آن در کنار آن سعی بر این است که با یک دید فرهنگی به اسلام نگاه بکنم و به دیگران تبیلغ بکنم.

در باره یک دید لزوما ایدولوژیک و تلاشم این است که یک زیست با هم و مسالمت آميز بین مسلمان‌ها در داخل افغانستان از عقاید و مذاهب مختلف و سایر ادیان و گروه‌های اجتماعی و باورهای مختلف به لحاظ فرهنگی شکل بگیرد و این تنوع قومی، فرهنگی و زبانی عاملی برای در تفرقه و جدایی نباشد بلکه به حیث یک تنوع فرهنگی باشد که کمک کند برای غنای تنوع فرهنگی و سیاسی و رشد و ثبات و توسعه جامعه ما.

پاسخ دوم: در مدتی که به عنوان معین سواد آموزی وزارت معارف از سال ۱۳۹۴ تا سال ۱۴۰۰ تا قبل از سقوط دولت جمهوریت افغانستان فعالیت داشتم. البته در یک سال اخیر به عنوان معین تضمین کیفیت وزرات معارف انتخاب شده بودم ولی در ۵ سال گذشته به عنوان معین سواد آموزی مشغول ایفای وظیفه بودم.
طبیعی است که جایگاه معینیت در ساختار وزارت بورکراسی و اداری حکومت افغانستان خیلی تعریف شده نبود حتی این بحث مطرح بود که معینیت یک لایحه وظایف مشخص در ساختار خدمات ملکی ندارند چون گاهی به عنوان یک پست ملکی شناخته می‌شد و گاهی به عنوان یک پست سیاسی و در این بین تکلیف شان مشخص نبود.

اما میزان تعیین کننده رابطه معین با وزیر تعیین کننده جایگاه نه شاید صلاحیت او محسوب می‌شد با توجه که در افغانستان که ساختار قومی حاکم بود و آن ساختار سیاسی و قومی حاکم در حکومت عمدتا بیشتر از اینکه معین همسو باشد با مفکوره‌های وزیر و شخص اول بیشتر با توجه به ساختار قومی در معینیت های مخالف حضور داشتند و گاهی اوقات باعث می‌شد که آن هم‌خوانی وجود نداشته باشد بین وزیر و معین. طبیعتا کارها خیلی به سامان پیش نرفت البته گاهی اوقات هم این هماهنگی بوجود بیاید با توجه به منافع مشترک که به لحاظ برنامه‌های وزیر و معین بوجود می‌آمد.

چون در دوره که من در معینیت سواد آموزی بودم تقربیا سه- چهار وزیر تغییر و تبدیل شدند و هر کدام به مدت یک سال-دوسال همکاری داشتیم.

برخی وزرا ممکن خیلی توجهی نداشتند به بخش سواد آموزی و علاقه‌مندی خاصی هم نداشتند و برخی هم همکاری و تعاملی خوبی داشتند که کمک می‌کرد تا برنامه‌های ما خوب پیش برود اما اینکه چقدر این موفقیت بدست آوردیم و دستاورد داشتیم.

در ابتدایی که من در سواد آموزی رفتم و بر اساس آماری ‌که یونسکو اعلم کرده بود حدود ۳۶ تا ۳۸ درصد آمار احصایئه و یونسکو تفاوت داشت همیشه آمار احصایه کمتر بود و آمار یونسکو بالاتر بود اما اگر ما آمار یونسکو را مدنظر بگیریم در پایان که من مسؤولیت را واگذار کردم حدودا ۴۳ درصد بود یعنی ۶ درصد رشد پیدا کرده بو و تفاوت سواد بین زن و مرد از ۲۵ درصد در حدود ده درصد کاهش پیدا کرده بود.

در فضای افعانستان با توجه به شرایط،سیاسی و امنیتی و قومی که وجود داشت یعنی جز اولویت‌های کلان دولت محسوب نمیشد.
سوال سوم:

سیستم معارف افغانستان جدای از کلیت معارف افغانستان نبوده درسته ‌که اولویت سیاسی در افغانستان می‌چربد بر اولویت فرهنگی و آموزشی که معارف بخش از آن محسوب می‌شود گاهی اوقات سلایق باعث می‌شد ‌که معارف نتواند آن پویایی و پیشرفت خود را داشته باشد و بعد هم ویژگی معارف که یک ساختار گسترده در سراسر کشور بود می‌توانست دستخوش خوش آمد یا برآمد رهبران سیاسی جامعه به شمول رئیس جمهور و کابینه باشد.
از این بایت نگاه سیاسی باعث می‌شد ‌که گاها بعضی از شخصیت‌های که با نظام معارف هم‌سویی نداشتند یا شناخت نداشتند در رأس این وزرات قرار بگیرند که معارف سیاسی شود و آن ظرفیت علمی و فرهنگی خودش را از دست بدهد.

نگاه‌های سیاسی که به خصوص در زمان آقای کرزی به معارف شد، باعث شد که معارف نتواند به معنی واقعی کارکرد خودش را به‌خوبی انجام بدهد و ریشه‌های فساد در معارف و وزارت‌خانه‌های دیگر ریشه گرفته بود و معارف را آسیب زد.
وقتی از فساد صحبت می‌کنیم فساد ساختاری است فساد مدیریتی است و فساد مالی و ظرفیتی است اما این را فراموش نکنیم که فساد در معارف جدا از ساختار کل فساد دولت نبود یعنی اینکه معارف هم مثل سایر وزارت‌خانه‌ها آغشته به فساد بود چرا که ساختار سیاسی ما یک ساختار فاسد بود و اساسا یک ساختار سیاسی فاسد نمی‌تواند مانع فساد شود در زیر مجموعه خودش.

اما حجم و کیفیت آن ممکن است که نسبت به دیگر وزرات‌ها متفاوت باشد. ولی در معارف خیلی بیشتر از مثلا وزرات انکشاف دهات یا وزرات اقتصاد یا وزرات‌ها دیگر نبوده بلکه در همان حد بوده و فقط اینجا چون معارف ارتباط دارد با خانواده‌ها و افکار بومی فساد بیشتر یه چشم می‌آید.
شکی نیست که مقام‌های ارشدی که در وزرات معارف بودند مثل سایر نهادهای دیگر همواره از این نهاد استفاده سیاسی می‌کردند و این باعث می‌شد که خود معارف به عنوان یک ابزار در خدمت سیاست باشد و این خودش یک نوع نگاه فسادآمیز به مسئله بود و این نوع نگاه سبب می‌شد که کارآمدی که باید داشته باشد از بین برود.

در بخش که مرتبط با ما بود در سواد آموزی طبیعتا مثل سایر بخش‌ها مشکلات فساد وجود داشت اما نه به آن گستردگی به خاطر اینکه حجم بودجه‌ی که به سواد آموزی اختصاص می‌یافت حدود یک و نیم درصد وزرات معارف بود که بسیار بک حجم اندک بود و در کنار این در راس این معینیت کسانی بودند که شاید به یک قوم خاص مرتبط می‌شدند در ساختار قومی قدرت عمدتا منابع کلانی در اختیار شان قرار نمی‌گرفتند و این باعث می‌شد که فساد کلانی هم در ابن بخش وجود نداشته باشد.

در وزارت معارف جنگ بر سر ساختارها و معینیت های دیگری بود که منابع زیادی در آنجا مصرف می‌شد و پول‌های زیادی کمک میشد. ولی در سوادآموزی این کمتر بود به‌هرحال قبل از من معین‌های که آنجا بودند آدم‌های سالمی بودند و با توجه به ساختار این برنامه که ضعیف تعریف شده بود و منابع هم محدود بود و مصرف آن در اختیار معینیت نبود نمی‌توان گفت که مشکل خیلی جدی وجود داشته اما خود ساختار برنامه‌ سوادآموزی به شکلی به لحاظ دولتی طراحی شده بود که فسادآمیز بود فسادآمیز نه به این معنی که یک فساد مالی بلکه یک فساد ساختاری ایجاد می‌کرد.

بااین حال، در معینیت سوادآموزی در ۵ سال کاری که ما کردیم که از یک اداره نسبتا حاشیه‌ای و ناکارآمد به یک اداره مرکزی و نمونه از پویایی، کارآمدی و شفافیت در وزرات معارف تبدیل شده بود.

پاسخ ۴

همانطور که شما هم فرمودید، منم تاکید داشتم که کار اصلی من معلمی بوده و به‌عنوان یک معلم سیاست و خاصتا ژئوپولیتیک یا جغرافیایی‌ سیاسی.
اینکه بی ثباتی سیاسی در افغانستان علتش چیست علت‌های متفاوتی دارد ولی دو مسئله برای من مهم بوده
یکی عمکرد نخبگان سیاسی و دوم سطح پایین دانش سیاسی یا توده‌ها در جامعه افغانستان. ما توده‌های داشتیم که عمدتا نقش موثری در تحولات ایفا نکرده‌اند و نخبگانی که هیجان زده و احساسی و خام عمل کرده‌اند چه ملی گرایی شان چه ایدئولوژیک بودن شان، مارکسیستی بودن شان چپی بودن شان یا اسلامیست بودن شان همه نوعی حالت شعاری و وابستگی و شیفتگی را نشان می‌داد و می‌دهد تا امروز.

این باعث می‌شد ‌که افغانستان در این چارچوبی که تعریف شده در نظامی جهانی تعریف شده منحث یک جغرافیایی حائل یا دولت حائل که نه بتواند نقش حائل خود را خوب ایفا کند و نه بتواند نقش موثری منطقه‌ای داشته باشد. در نتیجه باعث چرخه بی ثباتی و استبداد در افغانستان شده‌است یعنی ما دوره های از شکل گیری از نظام‌های ديکتاتوری را داشتیم تا سرانجام به جنگ‌های داخلی و یک نوع آنارشی م و دوباره از دل آن یک استبداد جدید ظهور کرد.
هنوز جامعه ما به لحاظ سیاسی به یک پختگی دست پیدا نکرده و نخبگان ما هنوز از هيجانات قومی و مذهبی و ایدولوژیک عبور نکردند.
همین اینها باعث شده که در افغانستان یک نوع بی ثباتی شکل بگیرد.

اگر بخواهیم این را برگردانیم به بحث ژئوپولیتیک که حوزه کار من است. به نوعی ساختار جغرافیایی‌ و وضعیت ژئوپولیتیکی افغانستان به گونه‌ای است که بیشتر می‌تواند آسیب پذیر باشد از رقابت قدرت‌های منطقه‌ای و قدرت‌های بزرگ که این‌هم می تواند گاهی یک عامل مداخله‌گر باشد در بی ثباتی افغانستان.
و حفط این تعامل بین قدرت‌های بزرگ‌تر دوران جنگ سرد در دوره قبل آن در بازی بزرگ بین بریتانیا و روسیه و در دوران جنگ سرد میان امریکا و شوروی و در دوره جدید بین امریکا و رقبای جهانی اش در واقع کاری پیچیده‌ای است که باز با آن احساسات که گفتیم هیجانی نخبگان ما که گاهی به سمت چپ گاهی به سمت راست گرایش پیدا می کردند باعث می‌شد که افغانستان دستخوش آسیب بیشتر بشود و این بی ثباتی‌ها تداوم پیدا کند.
آنچه که به لحاظ سیاسی طبقه متوسط می‌گویند که در افغانستان بسیار کم بودند و کم‌هستند هنوز به همان خاطر نقشی موثر در روند توسعه سیاسی و ثبات ایفا کرده نمی‌توانند بنا این مجادله بین نخبگان ما باعث می‌شود ‌که ما گاهی به سمت اسلام و حکومت‌های ایدئولوژیک و گاهی به سمت دمکراسی چپی یا نظام‌های مختلفی را ما در این نیم قرن تجربه کردیم که نشان از عدم پختگی نخبگان و بی تفاوتی و نقش ضعیف توده‌ها در شرایط سیاسی جامعه دارد.

سوال۵

در مورد فروپاشی نظام سیاسی در افعانستان عوامل متعددی وجود دارد اما آنچه که وضاحت بیشتری ایجاد بکند این است که از سال ۲۰۰۶ به این‌سو خصوصا سال ۲۰۰۹ که ما بدون در نظر گرفتن جایگاه خود و این‌که شکل‌گیری حکومت ناشی از چیست به نوعی در تقابل با غرب رو آوردیم که یادم است که می گفتند کشتی نرم بین اداره آقای کرزی و دولت اوباما همین‌ها باعث شد که فاصله بین افغانستان و ناتو و امریکا بیشتر بشود .

در سال ۲۰۱۴ که بحث خروج نیروهای بین المللی مطرح شد عمدتا افغان‌ها و نخبگان جدی نمی‌گرفتند.
من از معدود کسانی بودم که در سال‌های ۲۰۱۲ تا ۲۰۱۴ در صنف‌های ماستری به دانشجویان می‌گفتم که آمریکا از افغانستان می‌رود و ما می‌مانیم ‌و یا همان مثالی که علی می‌ماند و حوضش.
ولی آن موقع نگاه نخبگان به خروج امریکا از افغانستان مثبت نبود و می گفتند که امریکا در افغانستان سرمایه گذاری کرده و…
نگاه من با توجه به تغییرات کلان ژئوپولیتیکی که در حال شکل‌گیری جهانی است و قدرت‌گیری چین و اقداماتی که روسیه انجام می دهد افغانستان بخشی از آن پازل کلان محسوب می‌شود.

امریکا اگر احساس بکند که در جایی دیگری اولویت‌‌ی وجود دارد افغانستان به راحتی ترک خواهد کرد اما متاسفانه این دیدگاه در میان نخبگان سیاسی دیگر وجود نداشت.
به نظر من حتی در روزهای اخیر هم نخبگان سیاسی ما چون درک درستی از وضعیت نظام بین‌الملل و ژئوپولیتیک کلان نداشتند موافق نبودند که افغانستان سقوط می‌کتد و فکر می‌کردند که امریکا نظام سیاسی افغانستان را حفظ خواهد کرد حتی در تخیل شان نمی‌گنجید.
بادر من از سال ۲۰۰۹ به این سو که ما در حال فروپاشی می‌رویم و اگر حمایت بیرونی برداشته شود بسیار به آسانی حکومت فرو می‌پاشد که در عمل هم چنین شد.
بنا براین آنچه که بنام توافق‌نامه دوحه یا مصالحه گفته می‌شود این‌ها فرایندی چیزی بود که ناگزیر بود به آن سمت می‌رفتیم.

تنها راه نجات این بود ‌که امریکایی ها در افغانستان می‌ماندند و فساد مالی و سیاسی که وجود داشت کنترل می‌شد و اعتماد اجتماعی در افعانستان باز می‌گشت و یا آنچه جدال بین نخبگان سیاسی جریان داشت به توافق سیاسی که هیچ کدام از آنها اتفاق نیفتاد.

فساد سیاسی و مالی هم باعث می‌شد که زمينه هاي سقوط،بیشتر و پیش‌تر شود. توافق‌نامه دوحه یا عدم توافق‌نامه دوحه تاثیری چندانی نداشت بر سقوط و عدم سقوط افغانستان.
عدم واقع نگری نخبگان سیاسی ما و آن جامعه توده‌ای همیشه مستعد این تحولات در افغانستان هستند.
وقتی در انتخابات یا در تحولات دیگر در طول۲۰ سال داشتیم و حساسیتی را از طرف مردم نمی دیدیم یا نخبگان این حساسیت را به خرچ نمی‌دادند طبیعی بود که ساختار ما بسیار شکننده است و به راحتی قابل فروپاشی است که این اتفاق توسط،هر نیروی غیر طالبان هم بود این رخ می‌داد.
ما از درون دچار فروپاشی شدیم و بیرون منتطر یک چراغ سبز بود که این اتفاق صورت گرفت به همین دلیل فروپاشی نظام سیاسی افغانستان نه یک توطئه‌ی جهانی و نه یک توطئه بين المللي بلکه ناشی از عملکردی است که در طول این ۱۵ سال داشتیم که پس از سال ۲۰۰۶ داشتیم که ما رت کم کم به سمت بی ثباتی سیاسی، توسعه‌ فساد و در واقع تشدید منازعات بین گروه‌های قومی و رهبران سیاسی به همدیگر پیش برد و عدم ماندگاری امریکا سبب شد که ما به سرعت به سمت سقوط پیش برویم.
سوال۶

سوال۶:
وضعیت جاری در افعانستان و چشم انداز ميان مدت خیلی تغییر نخواهد کرد یعنی اراده کلان قدرت‌های جهانی برای تغییر در وضعیت قدرت در افعانستان دیده نمی‌شود.
بازیگران منطقه‌ای هم هرکدام مطلوبیت خودشان را در حضور طالبان می‌بیند هرچند تلاش می‌کنند طالبان را باب میل خودشان شکل بدهند ولی نه چین نه روسیه و نه ایران علاقمندی برای تغییر وضعیت ندارند و امریکا هم با توجه به تجربه تازه‌ی که دارد علاقه‌مندی برای تغییر وضعیت نخواهد داشت.

بازیگران داخلی هم چون منطقه حمایت نمی‌کند توان بالای در تاثیر گذاری در وضعیت موجود نخواهند داشت بنا براین صلح آمیز بودن افعانستان منحیث زیستگاه مشترک بر می‌گردد به اینکه ما مطالبات گروه های قومی را چگونه بینیم. اگر مطالبات را آنچه که در دوران جمهوریت می‌دیدند نخیر، همچون چیزی خیلی سخت است.

به یک شکل محدود طالبان حاضر هستند که مجموعه از گروه‌های قومی و اقليت‌ها را در حکومت خودشان ببیند اما با محوریت و بزرگتری خودشان حاضر به تقسیم قدرت یا شکل‌گیری نخواهند بود.
بنا بر این، ثبات در افغانستان توام با ثبات پولیسی و امنیت پولیسی خواهد بود نه یک ثبات درونی.
درمیان مدت ممکن کم کم تعدیل شود مگر اینکه طالبان یک سودای کلان منطقه‌ای و جهانی داشته باشند که در آن صورت با فعال شدن بازیگران منطقه‌ای در داخل افغانستان هم تحولات بوجود خواهد آمد اما فعلا چشم اندازی از موضع منطقه‌ای و جهانی در افغانستان به چشم نمی‌خورد.

سوال ۷

جهان برای طالبان چارجوب های تعریف کرده برای تعامل و همکاری به شمول رعایت حقوق بشر و رنان و حکومت فراگیر. البته هر کدام از قدرت‌ها اولویتی دارند کشورهای منطقه نگاه میکنند که که قدرت‌های بزرگ چگونه عمل می‌کنند. کسی پیش دستی نمی‌کند چون وضعیت کنونی هم به نفع منطقه هم به نفع کشورهای دیگر برای برخورد یا تعامل با طالبان تا اینکه بخواهند به سمت به رسمیت شناخته شدن طالبان پیش بروند.

چون که طالبان یک مجموعه تعریف ناشده و مبهم هستند هم برای کشورهای منطقه هم برای قدرت‌های بزرگ.
این یک تجریه جدید نیست. ما دیدیم کشورهای های ديکتاتوری مثل میانمار و کشورهای دیگر که کماکان جهان با آنها به شکل طالبان تعامل می‌کند یا آنها را به رسمیت نمی‌شناسد. تا زمانیکه چارچوب‌های حقوق بین المللی را رعایت بکنند.
ولی به لحاظ عملی چون آنها حکومت را در اختیار دارند باآنها تعامل خواهند کرد ولی به لحاظ حقوقی آنها را به رسمیت نخواهد شناخت.

بنا تا زمانی‌ که قدرت‌های غربی احساس نکنند که طالبان در چارجوب نظمی که آنها می‌خواهند عمل بکنند بعید است که طالبان را به رسمیت بشناسند.
اما کشورهای همسایه مشکل جدی برای به رسمیت شناختن طالبان ندارند چون اولویت‌‌های آنها چیزی خیلی خاصی نیست با چیزی که طالبان دارند عمل می‌کنند ولی هزینه به رسمیت شناخته شدن طالبان فعلا بیشتر است تا عدم شناسایی شان به همین دلیل هم این‌ها صبر می کنند که ببیند قدرت‌های بزرگ چگونه عمل می‌کنند و متناسب با او اقدامی را انجام بدهند.
هرچند طالبان هم هنوز تعیین تکلیف نکرده‌اند با خودشان و منطقه که اولویت را به منطقه خواهند داد یا امریکا و قدرت‌های غربی تا وقتی که این شرایط مشخص نشود طبيعتا وضعیت به همین شکل ادامه پیدا خواهد کرد.

سوال ۸:
اقوام از دهه ۹۰ میلادی سیاسی شد با توجه به فضای که برای بروز خود شان در مبارزه با کمونیست یا شوروی پیدا کردند از این بابت اینها داعیه سیاسی در افعانستان یافتند و در چارچوب بحث ادارات سیاسی می‌خواهحد که سهم شان‌را در ادارات سیاسی داشته باشند.

یک نظام سکولار یا بهتر است بگویم دمکراتیک می‌تواند بستری باشد برای تحقق منافع در واقع گروه‌های قومی و مذهبی در افغانستان.
اما واقعیت این است که این بسیار سخت است در جامعه افغانستان چرا که ما وقتی از افغانستان صحبت می‌کنیم از یک بستر منطقه‌ای باید بحث بکنیم و ببینیم که در کشور های همسایه ما چه اتفاقی افتاده، در تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان حتی به شمول کشورهای مثل ایران و پاکستان حتی کشورهای در حوزه خلیج که مشکل گروه‌های قومی و یا اکثریت و اقلیت حل نشده بلکه کنار گذاشته شده است با توجه به مسائل اقتصادی و مسائل دیگر مثل هویت‌های کلان‌تری تعریف شده در چارچوب هویت ملی که کلان‌تر از هویت‌های قومی هستند نمی‌شود گفت که این مسئله را حل کردند ولی به حاشیه راندند.

اما در همین منطقه ما مسئله قومی و اکثریت و اقلیت وجود دارد اما در اکثریت کشورهای منطقه تفوق سیاسی و قومی یا زبانی و مسایل دیگر باعث شده که در طول صدسال گذشته کم کم بحث گروه‌های قومی دیگر به حاشیه بروند و مسائل دیگر مثل مسائل اقتصادی و مطالبات اجتماعی فرهنگی دیگر بزرگتر بشوند و کماکان اگر مجالی پیدا کند مسئله قوم در اکثر خاورمیانه و جنوب شرق آسیا و آسیای مرکزی جز مسائل جدی است که راه حلش هم شکل‌گیری نظام‌های دموکراتیک است.

در اين حوزه که ما زندگی می‌کنیم به شمول خاورمیانه و آسیای مرکزی و جنوب آسیا ما کمتر نظام دمکراتیک داریم یا بهتر است بگویم واقعا نداریم به همین خاطر هم مسئله قوم گرایی در افغانستان و شکل‌گیری یک حکومت فراگیر زمانی ممکن است که ما به این واقعیت تن بدهیم که گروه‌های قومی از مطالباتشان عقب‌نشینی بکنند به میزانی و گروه و گروه حاکم هم به میزانی واقعیت گروه‌های قومی دیگر را بپذیرید.
یعنی به یک نقطه توافق بینابینی دست پیدا کنیم و این لازمه اش فشار بین المللی و مبارزات مدنی در داخل افغانستان است که فعلا راه برای هر دو بسته است.

به‌همین خاطر فکر می‌کنم پاسخ قانع‌کننده‌ای برای این سوال وجود ندارد یعنی اداره سیاسی یک مفهوم نسبی است از نظر طالبان یا از نظر بعصی از گروه‌های قومی که حاکم هستند و اداره سیاسی فعلا برقرار است و از طرف گروه‌های قومی دیگر مگر تحت فشار عامدانه سیاسی قرار داریم و عدالت اجتماعی یا جایگاه که گروه‌های قومی و زبانی و مذهبی رعایت نشده‌است از این منظر نهایت، توافق بین نخبگان است و آن توازن قوا و موازنه قدرت مشخص می کند که ما به کدام نقطه می‌توانیم بگویم عدالت سیاسی شکل گرفته و فهم ما از اداره سیاسی مشترک دست پیدا کرده.
با توجه بر اینکه ما دوره جمهوریت را پشت سر گذراندیم و یک تجربه از تقسیم قدرت بین گروه‌های قومی و آن ساختار سیاسی که فعلا طالبان عملی بکنند قابل تحقق نیست بلکه گفتمان این‌ها یک گفتمان مذهبی و ایدولوژیک است و به همان خاطر هم از این قالب ما با یک نظم جدید مواجه هستیم که‌این نظم عدالت سیاسی را طوری دیگری تعریف می‌کند که برای نخبگان سیاسی ما قابل قبول نیست اما تحقق آن در دوره جمهوریت هم پشتوانه اش یک قدرت بزرگ اقتصادی_نظامی بود بنام امریکا و ناتو نه اینکه واقعا توازن قوا بین گروه‌های سیاسی با تفاهم بلکه عمدتا فشار از بالا بود حالا هم که فشار برداشته شده راهی که می تواند این توازن را ایجاد بکند متاسفانه فقط یک جنگ شدید قومی است یا اینکه پذیرش تفوق یک گروه قومی که فعلا قدرت را در اختیار گرفته غیر از این نیست ولی از آنجای که گفتیم بحث عدالت سیاسی یک مفهوم نسبی است باید ببینیم که نخبگان روی چه چیزی می‌توانند توافق بکنند نه اینکه واقعا روی کاغذ…

سوال۹:
بلی بسیاری از نخبگان سیاسی از افغانستان بیرون رفتند واقعیت این است که بجز بخشی از نخبگان علمی و فرهنگی که در افغانستان وجود داشتند فرار این بخش از نخبگان سیاسی از افغانستان هم بد نبود بابت اینکه منازعه بی پایان اینها که داشتند که می‌گفتیم احساسی و خام و بیشتر غر بود کمکی نمی‌کرد برای توسعه و پیشرفت افغانستان ولی با تمام این اوصاف فعلا خالی شدن افغانستان از مجموعه نخبگان سیاسی، فرهنگیو علمی که در ۲۰ سال گذشته شکل می‌گرفتند آسیب می‌زند به ساختار بروکراتیک و ساختار اجتماعی فرهنگی جامعه افعانستان.
خب عمدتا، برون داده‌ای افعانستان کسانی که هستند که تازه در افغانستان بزرگ می‌شوند یا در حال رشد و تحول هستند. از این بابت اگر درست عمل شده باشد که البته خیلی ناامید هم نیستیم در این قسمت. ما کم کم شاهد این خواهیم بودیم که نخبگان جدیدی در افعانستان شکل بگیرند و تحولات سیاسی را در افغانستان و اجتماع را با تمام محدودیت‌های ‌که وجود دارد شکل بدهند.

اما آن مجموعه از نخبگان که از افغانستان بیرون رفتند طبیعتا دنیای امروز دنیای نیست که شما نخبگان را بخواهید خلاف منافع فردی شان عمل بکنند بعنی بهبود زندگی فردی و شخصی شان اولویت دارد بر تمام چیزهایی دیگر و جامعه شان. اما اینکه چگونه بتوانند این منافع فردی خود را به منافع جمعی و جامعه شان پیوند بدهند یک هنری است که علم سیاست به ما می‌آموزد که متاسفانه گفتیم در افغانستان ما در این عرصه بسیار ضعیف هستیم و دانش و فرهنگ سیاسی ما بسیار ضعیف است. از این بابت نخبگان ما هم بسیار ضعیف هستند و آن کارکرد خودشان را در جامعه نتوانستند به درستی انجام بدهند.

در واقع ما نخبگان سیاسی هوشمند یا عاقل نداشتیم بلکه نخبگان ما احساسی و هیجانی و غریزی عمل کردند به همین خاطر هم خیلی نگران این نیستیم که عدم حضور این‌ها افغانستان را به لبه پرتگاه می‌برد بلکه حضور اینها در افغانستان کمکی به بهبود شرایط نمی کرد البته بخشی از نخبگان سیاسی را می‌گویم.

نخبگان علمی و فرهنگی جامعه ما آنها هم تا یک حدی نقش شان را آنگونه که باید ایفا نکردند به نوعی بخشی از بازار سیاست بودند تا خود به عنوان یک نمادهای تحول اجتماعی و فرهنگی در جامعه شناخته بشوند.

ولی ۲۰ سال فضای باز در افغانستان شاید نسلی را در خود پرورانده باشد که کم کم این‌ها در مبان مدت یا در دراز مدت تغییراتی را در افغانستان بوجود بیاورند که من فکر می‌کنم خیلی هم نباید ناامید باشیم اما حرکت طبیعی است که بسیار کند و آهسته خواهد بود و انتطار ما و شما را برای تحول یک دراماتیک برآورده نکند.

مگر اینکه گفتیم که بازی‌های کلان قدرت در سطح جهانی بین روسیه و چین و امریکا بتواند تغییراتی را بوجود بیاورد که فعلا مطالعه و دفت بیشتر می‌طلبد که آیا این به کدام سمت پیش خواهند رفت اما فعلا با توجه به مجموعه‌‌ای از عوامل موثر در تحولات سیاسی افغانستان ما باید منتطر این باشیم که تحول از درون در افغانستان به عنوان یک گزینه موثر و با ثبات برای تغییرات در افغانستان مطرح باشد تا مجموعه از فشارهای که ممکن از بیرون توسط اقدامات نظامی پراگنده بوجود بیاید که آنها خیلی چشم اندازی روشنی را فراهم نمی ‌کند.

امیدی به آینده بهتر باید داشته باشیم یعنی گریزی از این نیست هرچند در عمل بااین مجموعه‌ای که در این ۲۰سال ما در افغانستان بودیم امید به آینده بهتر امکانش وجود ندارد اما به نسلی جدیدی که در بستری یک ديکتاتوری بخواهیم بگویم یا در یک ديکتاتوری مذهبی بخواهند رشد پیدا بکنند مجبوریم امیدوارم باشیم. البته من امیدوار هستم که در میان مدت و دراز مدت این بتواند یک تحول با ثبات در افغانستان تمرکز با یک ايده‌های واضح تر و عملی‌تر برای آینده شکل بدهد اما این وقت می‌خواهد، حوصله می‌خواهد و کار هم می‌خواهد یعنی هدفنمدانه باید کار شود در داخل افغانستان برای مجوعه های که ماندند و مجوعه‌های که جوان‌تر هستند و کم کم رشد پیدا خواهند کرد آن‌ها ناگزیر در تعامل با حهان هستند. این ظرفیت را نباید فراموش کنیم که این تغییرات آن‌ها را هم ودلر خواهد کرد که از درون حتی مجموعه طالبان جوان تغییراتی را شاهد باشیم اما طبیعتا با آن سرعت مورد علاقه ما نیست یا در ۲۰ گذشته ما شاهد آن بودیم.
از این منظر مجبور به امید به آینده هستیم اما نه با بازیگران و نیروهای که در این ۲۰ سال گذشته در رأس قدرت بودند یا در حاشیه قدرت بودند چه به حیث نخبه فکری چه فرهنگی و چه علمی چه سیاسی.

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *