“خواهرم، تلفن ات را چرا جواب نمی‌دهی؟”

قبل از طلوع آفتاب، اولین دسته‌ از خانواده‌های قربانیان حمله بر آموزشگاه کاج بر فراز تپه‌‌ی شهرک امید سبز جای‌که اکثر قربانیان حملات مرگبار علیه شیعیان آرام گرفته‌اند می‌آیند.

کابل۲۴: از ارتفاع تپه که می‌دیدم خانواده ها همین که از موتر پایین می‌شدند صدای مویه و ناله‌های شان در کوه می‌پچید.
اکثر خانواده‌های قربانیان وضعیت اقتصادی شکننده‌ی دارند از مسیرهای دور با پای پیاده و کمر خمیده و دل خونین سراغ دل‌بند های شان آمدند تا در یک گفتگویی یک طرفه از حال دخترکان نورس شان در دل خاک جویا شوند.

قربستان شهرک، در سکوت فرو رفته، فقط صدای “مخته”۱ و مویه مادرانی را می‌شنویم که تا دیروز فرزندان‌ شان کنار آن‌ها بودند ولی دست بی‌رحم جهل آن‌ها از کاج سبز زندگی چید و حالا زیر آوارهای خاک آرام گرفته‌اند.

خانواده‌ای پر جمعیت سوار بر دو موتر تونس آمده‌اند تا سراغ سمیرا را بگیرند، دو پسر جوان و یک زن دیگر از بازوان نحیف‌ مادری گرفته‌اند تا او را به آرام‌گاه سمیرا برسانند؛ جمعیت دیگر در گرد و بر مادر داغ دیده حرکت می‌کنند.

آب‌ فروشان گورستان که این صحنه‌ها برای شان تازگی ندارد اما امروز مات و مبهوت اند.
خانواده سمیرا بر سر مزار این دختر نوجوان می‌رسند، قبل از اینکه‌ مادر و همراهانش خاک او را در آغوش بگیرند خواهر بزرگ‌تر او سنگ قبر سمیرا را بغل می‌گیرد. او با ناله‌های ویران کننده با خواهرش حرف می‌زند: “خوارک، چرا تلفن‌ات را جواب نمی‌دهی، چرا شب خانه نیامدی…”

آب فروشان گورستان که این روزها برای شان متفاوت است و درآمد شان بیشتر از دیگر روزها است نیز در گوشه‌ها با آفتابه‌های چرکین شان نشسته‌اند و با چشم‌های اشک آلود به ناله‌های خانواده سمیرا گوش می‌دهند.

مادر سمیرا زنی حدود ۵۵ ساله، با گونه‌های ورم کرده و صورت سرخ شده قبر سمیرا را در آغوش گرفته‌است، ناله‌های او به‌قدر بلند و سوزناک است که چند نفری که از کوهنوردی آمده اند را نیز به گریه می‌اندازد “دخترم، صدقه جوانی شوم، او “نیلغه”۲ مادر، چرا جواب نمی‌دهی”…

یک زن و شوهر که تازه از کوه پایین شده‌اند نیز به گریه می‌افتند.

کمی بالاتر  از این‌جا، یک خانواده دیگر حدود ۸ زن دور یک قبری که روی سنگ او با رنگ سرخ” شهیده حمیرا” نوشته شده‌است ناله می‌کنند.

آرامگاه حمیرا

هیچ مردی نیست، گویا فقط مادران هستند که دلواپس دختران شان هستند و نگران این‌که یک دختر ۱۶ ساله چگونه می‌تواند در دل کوه تنهای تنها بخوابد. حدود نیم ساعت می‌گدزد دو جوان حدودا ۲۵ ساله به جمع این ۸ زن اضافه می‌شوند، با ناله‌های آرام با حمیرا حرف می‌زنند.

حمیرا در بالاترین نقطه تپه به‌خاک سپرده‌شده‌است، بعد از حدود یک و نیم ساعت ناله و گریه حمیرا را تنها می‌گذارند و با صورت‌های ورم کرده و چشم‌های باد کرده، قبرستان را به مقصد خانه ترک می‌کنند.
من در کنار آب‌فروشان، مات و مبهوت مانده‌‌ام، نمی‌توانم بروم با این خانواده‌های که صدای ناله‌های شان در کوه می‌پیجد حرف بزنم.

داغ جوان ۱۶ ساله سنگین و طاقت‌فرسا است و توضیح خواستن و گفتگو با این زنان که این غم جانکاه توان راه رفتن را از آن‌ها بریده است دشوار است.

حلمیه زنی حدود ۵۰ ساله در این‌جا آب می‌فروشد و شمع روشن می‌کند، می‌گوید دختر من هم جز زخمیان انفجار کورس کاج است.
به گفته او دخترش به گونه سطحی زخمی شده‌است ولی او شوکه شده‌است. صدای وحشتناک انفجار، دیدن اجساد و ناله های زخمیان او را در حالت بدی روحی قرار داده‌است.
حلیمه می‌گوید نان ‌آور ندارم و مجبور در قبرستان کار کنم تا دخترم بتواتد درس بخواند.
حليمه با گوشه‌ شال اش اشک‌هایش را پاک می‌کند و می‌گوید: این قبر از هم‌‌‌صنفی دخترم است اگر دختر من کشته میشد چه‌می‌کردم؟

حلیمه که گرم و سرد روزگار بسیار دیده کمر همت بسته تا در سخت‌ترین شرایط،ممکن کار کند تا دخترش درس بخواند.

از او پرسیدم هنوز تصميم اش عوض نشده تا دخترش درس نخواند؟
باانگشت‌های مردانه‌ اش خاک‌های روی قبر را این‌سو و آن سو می‌برد و هیچ چیز نمی‌گوید.
او خانواده‌های را دیده است که با دستان خودشان دخترکان نورس شان به‌خاک سپرده‌اند هم قطاران دخترش را در دل این کوه تنها گذاشته اند. قطعا تصمیم اینکه دخترش باز هم به کورس کاج برود یا نه دشوار است.

کمی این‌سو‌تر یک قبر بزرگ به‌چشم می‌خورد، حلیمه می‌گوید این دو خواهر و برادر هستند با هم دفن شده‌اند.

نام و نشانی روی سنگر قبر درج نشده است ولی قبر تازه آب پاشی شده‌است.

قبرهای تازه هر طرف به‌چشم می‌خورد، آب فروشان می‌گویند که همه اجساد را نزدیک هم دفن نکرده‌اند.

قبرستان‌ها غرب کابل میزبان مهمان‌های تازه هستند، مهمان‌های نوجوان، دخترکان زیبا و کم و سن و سال که می خواستند برای خود و خانواده های شان تلاش کنند ولی دیروز در یک چشم به‌هم زدن شاخه‌های کاج را شکستند.

۱_مخته=  گریه، ناله

۲_نیلغه= کودک شیرخوار

حمید شهاب

 

موسس کابل۲۴
حمید شهاب خبرنگار، عکاس، نویسنده و موسس کابل۲۴ است او همچنین به‌عنوان خبرنگار ارشد، مدیر مسئول و نویسنده در برخی از رسانه‌ها کار کرده‌است. از آقای شهاب در ۱۱ سال فعالیت رسانه‌ای، صدها گزارش، مقاله، تحلیل و گفتگو در حوزه‌های گوناگون، منتشر شده‌است

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *