این در حالی است که این احزاب حتی به اندازه احزاب پروژهای دوره جمهوری هم ارزش و اعتبار و ریشه و پشتوانه و قدرت و مشروعیت ندارند؛ زیرا حتی از برپایی یک کنگره عظیم حزبی و برگزاری میتینگهای مستقیم سیاسی میان اعضا و رهبران خود هم ناتوان اند.
پس از فروپاشی نظام جمهوری به نظر میرسید که بازی برای رهبران فراری دیگر به پایان رسیده و آنها هرگز راهی برای بازگشت به صحنه نخواهند یافت. تصمیمات، رفتارها، اقدامات و واکنشهای برخی رهبران فراری به این رویداد بزرگ نیز این برداشت را تایید و تقویت میکرد.
کابل۲۴: کسانی که تا دیروز در اوج قدرت بودند و از عظمت و شکوه و احترام و سلطه و ثروت و نام و نفوذ برخوردار بودند در یک تحول بنیادین، همهچیزشان را باخته و هرکدام در جستجوی راهی برای فرار و پناهندگی بودند. در این میان، سرور دانش که سالها در دولتهای کرزی و احمدزی، خدمت کردهبود، شاید خوشاقبالتر از دیگران بود؛ زیرا توانست برای خود، خانواده و خویشاوندانش در کشور امن و مرفه نیوزیلند پناهندگی بشردوستانه بگیرد!
به این ترتیب، دیگر کمتر کسی تصور میکرد که مهره منفعلی مانند سرور دانش نیز به بازگشت فکر کند و حتی برای تحقق آن، اقداماتی را روی دست بگیرد.
به تازگی اما گزارش شد که حزب «عدالت و آزادی افغانستان» به رهبری سرور دانش اعلام موجودیت کرده. این حزب خواستار تشکیل نظام فدرالی در افغانستان شدهاست.
این حزب همچنین گفته که یک «جنبش اسلامی اعتدالگرا» است.
اگرچه در اعلامیه این حزب آمده که طالبان راهی به جز «ایستادگی» برای مردم افغانستان نگذاشتهاند؛ ولی بر گفتگو تاکید کرده و افزوده: «جنگ را به عنوان راه حل در نظر ندارد.»
این در حالی است که اخیرا شماری از چهرههای سیاسی و مقامهای دولت پیشین نیز موجودیت تشکل دیگری با نام «حرکت ملی صلح و عدالت» را در یک جلسه مجازی آنلاین اعلام کردند. جلیل شمس؛ وزیر پیشین اقتصاد به عنوان رییس موقت این تشکل و حنیف اتمر؛ آخرین وزیر خارجه نظام «جمهوری» از اعضای ارشد رهبری آن هستند.
چندی پیش هم جریان سیاسی دیگری به نام «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات افغانستان» از سوی شماری از رهبران جهادی تشکیل شدهبود.
همچنین «جبهه مقاومت ملی» به رهبری احمد مسعود با طالبان میجنگد.
به جز «جبهه مقاومت ملی» که سرگذشت متفاوتی داشته و احتمالا سرنوشت متفاوتی نیز پیدا خواهد کرد و در حال حاضر هم جنگجویان کمشمار و ناتوان آن در کوهپایههای سرد پنجشیر و اندراب به شدت رنج میکشند و میان مرگ و زندگی در تقلا هستند، چند نهاد سیاسی مورد اشاره در بالا از جمله تشکیلات سرور دانش، حزبی که اتمر و همدستاناش تشکیل دادهاند و حتی «شورای عالی مقاومت برای نجات» تنها یک هدف دارند و آن فراهمکردن بستر حضور دوباره مهرههای سوخته و بازیگران باخته در جریان بازیهای امروز و آینده است.
این در حالی است که این احزاب حتی به اندازه احزاب پروژهای دوره جمهوری هم ارزش و اعتبار و ریشه و پشتوانه و قدرت و مشروعیت ندارند؛ زیرا حتی از برپایی یک کنگره عظیم حزبی و برگزاری میتینگهای مستقیم سیاسی میان اعضا و رهبران خود هم ناتوان اند.
این احزاب، نه مانند احزاب قومی پیشین از پشتوانه قبایل داخل کشور برخوردار اند و نه حتی یک آدرس مشخص برای کار و فعالیت در خارج از کشور دارند.
در مواردی که این سازمانهای سیاسی نوبنیاد تلاش کردهاند قدرت خود را نشان دهند، حداکثر کاری که انجام شده، برگزاری میتینگهای مجازی در بستر سایبر بوده که بازخورد این نشستهای مجازی، چیزی جز سرگرمی چند روزه فعالان فضای مجازی نبودهاست.
بر این اساس، این احزاب نه وجود خارجی دارند و نه توانایی ایجاد تغییرات واقعی در وضعیت امروز و سرنوشت آینده افغانستان را. احزاب مجازی، مجازی باقی خواهند ماند و هرگز واقعی نخواهند شد.
با این وجود، بعید است که تشکیل دهندگان این سازمانهای سایبری از کارکرد بینتیجه آن آگاه نباشند؛ اما آنها به احتمال زیاد یک هدف نسبتا مهمتر را دنبال میکنند و آن، تقلای مذبوحانه برای حضور در جریان بازی با استفاده از نام و نشان احزاب مجازی است.
به بیان بهتر، آنها نمیخواهند در هرگونه تغییر و تحول سیاسی جدید برای آینده افغانستان از دایره بیرون بمانند و سهمی نبرند؛ بنابراین، نه «شورای عالی مقاومت ملی برای نجات»، نه «صلح و عدالت» اتمر و شرکا و نه «عدالت و آزادی» سرور دانش، واقعیت دارند و در آینده باقی خواهند ماند. این احزاب، پیش از آنکه سازمانهای سیاسی دارای رهبر و رهرو و مبنا و مانیفست و تئوری و تشکیلات باشند، اکانتهای مجازی در شبکههای اجتماعی اند تا نام و نشان رهبران فراری برای همیشه از صحنه سیاست افغانستان، زدوده نشود و در بازیها و پروژههای بعدی، سهم آنان و خانوادههایشان محفوظ باشد.