تالکوت پارسونز و باز ماندگان سنتش معتقدند هر جامعه از پنج نهاد اجتماعی شکل می گیرد و برای هر کدام از آنها سطوح کارکردی متفاوتی قایل اند.
کابل۲۴: این پنج نهاد عبارتند از اقتصاد که وظیفه اش در نظریه کارکردگرایی پارسونز انطباق با محیط است. سیاست که وظیفه رسیدن به اهداف را بر عهده دارد خانواده که نهادی برای بقاء نسل است،نهاد آموزش که وظیفه اجتماعی کردن نسلهای بعد را بر عهده دارد و بالاخره مذهب که وظیفه اش نگهداشت الگوهای ارزشی و یکپارچگی جامعه است.در فیلم خون به پا … کم و بیش با همه این نهاد ها روبروییم.در جامعه ای که به چند جریب خاک خشک تقلیل یافته..
آنچه به چشم می اید تاکید های متفاوتی است که بر تک تک این نهاد ها اعمال می شود.
مثلا سیاست در حد چگونگی شکل گیری کارتل های بزرگ نفتی که نظام قدرت در جامعه امریکا را در دست میگیرند می ماند، معلم فرزند ناشنوای دنیل نماینده نهاد آموزش است و در جای جای فیلم بر خانواده و اهمیت و حیثیت اجتماعی آن تاکید می شود؛ آدمهای گوناگون از دنیل درباره همسرش می پرسند و خود او در دیدار نهایی با فرزند خوانده اش اعتراف میکند.
گزینش او به عنوان فرزند، راهی برای موجه جلوه کردن و ساختن یک پرستیژ اجتماعی بوده است.دنیل در نخستین دیدار بابرادرش نیز از او می پرسد که آیا ازدواج کرده یا نه
تنها کانون خانوادگی کامل و به شکل هسته ای آن در این فیلم خانواده ساندی است.
که البته حضوری تاثیر گذار در متن درام ندارد.پدری که هابیل نام دارد -لابد برای افزودن بر لایه های مذهبی فیلم-.پسران دو قلویش، دختر کوچکشان مری که تنها حضور جدی اش بر می گردد.
به سکانس افتتاح شرکت که در آن اشکارا معصومیتش مورد استفاده تبلیغاتی دنیل قرار می گیرد.(همانگونه که اچ دبلیو برای پدر چنین کارکردی دارد).در همین سخرانی است که که دنیل فرصت طلب بر خانواده تاکیدی بیش از اندازه میکند.
همچنین به یاد بیاوریم جایی را که همسر آقای ساندی که در تنها حضورش وتنها پرسشش از دنیل درباره ی همسرش می پرسد.
شکل دیگر خانواده به برادرانگی های فیلم بر میگردد.دو قلوهای کاملا همسان و در عین حال ناهمسان ساندی که یکی با گرفتن سهمش کنار میرود و دیگری ایلای که به او کمی بعد تر خواهیم پرداخت.
و نیز دنیل و نابرادری اش هنری که آشکارا و عامدانه شباهت غیر قابل انکاری به دنیل دارد ولی توسط دنیل کشته میشود.دفن خویشاوندی در چاله سیاه اقتصاد…
اما آنچه بنمایه ی اساسی فیلم را تشکیل می دهد رابطه مذهب و اقتصاد است.
فیلم از دو لایه مذهبی تشکیل می شود.لایه ی بیرونی ان مسیحیت است.مسیحیتی که از نخستین سکانسها با فریاد خدا خدای دنیل در چاه تا دستهایآغشته(آلوده؟)
به نفتی که رو به آسمان گرفته می شود تا پل که در دیدار با دنیل از او میپرسد که متعلق به کدام کلیسا است تا هابیل که دخترش را برای نماز نخواندن کتک میزند، دیده میشود.
و سرآخر ایلای. ایلای نماینده ی انحطاط مسیحیت است.کسی که برای رسیدن به منافع اقتصادی در نهایت به کذاب بودن اعتراف و خدای خود را بر سر زمینهای بندی معامله می کند.
( اگر شیخ صنعان بر سر عشق دست به انکار می زند، ایلای ایمانش را به چند هزار دلار می بازد) در سکانسی که ایلای برای دریافت سهمش به سراغ دنیل میرود، از او کتک میخورد و به میان چاله ای پر نفت می افتد.
این اقتصاد است که مذهب را غسل تعمید میدهد.( و ای کاش سکانس غسل تعمید داده شدن دنیل در کلیسای ایلای قبل از آن بود) اما لایه میانی تر مذهبی فیلم روایت یهودی آن است.اچ دبلیو که در دامان فرعونی مانند دنیل رشد میکند.
تاکید و تکرار دنیل بر اینکه اچ دبلیو کودکی است که وی از از سبد در آورده است آشکارا به زندگی حضرت موسی اشاره دارد و معلم پسر که زبان گویای اوست احتمالا هارون….
و اقتصاد که در تمام فیلم به تعبیر مارکس گونه اش زیر ساختار جامعه را تشکیل می دهد و سایر نهاد ها و اجزای جامعه رو ساختارآن را. اقتصادی مبتنی بر استثمار نفتی که بر تک تک نهادها و ادمهای فیلم تاثیری انکار ناشدنی دارد.
در نگاهی به ساختار و فرم روایی فیلم چند نکته را می شود بازگو کرد: بازی دنیل دی لوییس که به خوبی از پس نقشی تک ساحتی و سرد بر آمده است.
سکانس شنا کردن دنیل و برادرش و غوطه خوردن دنیل در امواج و دیزالوی زیبا به سکانس بعد. سکانس دفن برادر در میانه چاه نفت با همراهی موسیقی مناسبش کارگردانی چشمگیری دارد.
دو فلش بک هم داریم.اولی در ابتدای فیلم می آید که خبر مرگ کارگری را به دنیل می دهند و با فلش بک صحنه مرگ کارگر در چاه را میبینیم که فلش بکی کاملا بی مورد و گل درشت است.
دیگری در انتهای فیلم است. جایی که دنیل و ایلای به نبرد نهایی خویش میرسند که فلش بکی نسبتا سنجیده از آب در آمده است
در این میان شاهد فلش بک در فلش بک هم هستیم(صحنه ی بازی مری و اچ دبلیو) که معنای آن را در فیلمی با این روایتی کاملا خطی و سر راست نمی فهمم.
علی جعفرزاده