۳۰ جدی برابر با هفتادمین سالروز درگذشت علامه حیدرقلیخان مشهور به سردار کابلی است. به همین مناسبت یکی از یادداشتهایم را که پنجسال پیش درباره علامه نوشته بودم، بازنویسی کردم تا از این نابغه تاریخ معاصر افغانستان گرامیداشت و یادبودی به عمل آمده باشد.
نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی، اوج آشفتگی در افغانستان بود. منازعه بین فرزندان «امیر دوستمحمد خان» از یکطرف و حضور نظامی انگلیس در افغانستان از طرف دیگر، این کشور را در بحران عمیقی فرو برده بود.
«امیر محمدافضل خان»، «امیر محمداعظم خان» و «امیر شیرعلی خان»، سه برادری بودند که آتش جنگ را شعلهور کرده بودند.
وقتی «عبدالرحمان خان» فرزند امیر محمدافضل خان و «امیر یعقوب خان» فرزند امیر شیرعلی خان نیز به این منازعه اضافه شدند، بیش از پیش شعلههای جنگ زبانه کشید. در چنین روزگاری، نوزادی در یک خانواده قزلباش در منطقه «چنداول» شهر کابل پا به عرصه گیتی گذاشت که اگر او غیراز افغانستان در کشور دیگری متولد میشد، اکنون او را جزء نوابغ جهان میشناختیم.
بله، «نورمحمدخان» از شخصیتهای کابلی و از حامیان امیر شیرعلی خان در سال ۱۲۵۴خورشیدی برابر با ۱۸۷۶میلادی صاحب فرزندی شد که او را حیدرقلی نام نهادند.
او هنوز چهارساله نشده بود که اقتدار امیر شیرعلی خان و فرزندش یعقوب خان فرو ریخت. امیر شیرعلی خان در مزارشریف درگذشت و یعقوب خان نیز پس از امضای معاهده «گندمک»، تن به تبعید داد. همزمان با این، دولت هند بریتانیایی تصمیم گرفت که نورمحمد خان پدر حیدرقلی نیز افغانستان را ترک کند زیرا انگلیس او را مانعی برای اجرای برنامههای عبدالرحمان خان و بریتانیا در افغانستان میدانست.
این سردار قزلباش، در دوره امیر شیرعلی خان، از جایگاه رفیعی برخوردار بود تا جایی که هرگاه امیر شیرعلی خان به خارج از کابل میرفت، نورمحمد خان را به عنوان نائب خود تعیین میکرد.
نفوذ نورمحمد خان در بین طرفداران امیر شیرعلی خان و درایت او در امر دولتداری، دو عاملی بودند که نگرانی شدید انگلیس و عبدالرحمان خان را برانگیخته بود.
بنابراین، پس از فشارهای زیادی که از ناحیه انگلیس بر نورمحمد خان وارد شد، او ناگزیر دست حیدرقلی فرزند چهارساله خود را گرفت و به تبعیدگاه «لاهور» در هند رفت.
حیدرقلی ایام کودکی را در شهر لاهور گذراند که زبانهای خارجی از جمله انگلیسی را در همین شهر به پایه اکمال رساند. استعداد حیدرقلی در همین شهر محک خورد و مشخص شد که او یکی از نوابغ دنیای ریاضیات خواهد شد.
البته بخت با حیدرقلی یار نبود چون نورمحمد پدرش تصمیم گرفت که لاهور را به مقصد عراق ترک کند. حیدرقلی در سال ۱۲۶۷خورشیدی با سایر اعضای خانواده به نجف اشرف آمد.
او در بدو ورود به عراق، در مقابل علمای برجسته زمانش زانو زد. هنوز ۱۷ سالش تمام نشده بود که به درجه اجتهاد نایل شد اما گویا آوارگی خانواده نورمحمد خان پایانی نداشت.
نورمحمد خان و سایر اعضای خانواده از جمله حیدرقلی نوجوان، در سال ۱۲۷۱خورشیدی عراق را به مقصد ایران ترک کردند و ساکن کرمانشاه شدند.
حیدرقلی که اکنون روزهای نوجوانی را پشت سر گذاشته بود، در کرمانشاه به عنوان «علامه» و «سردار کابلی» شناخته میشد.
او در همین ایام که از هفت مرجع زمان خود از جمله «شیخ عباس قمی»، «سید محسن امین» و «حاج آقا بزرگ تهرانی»، اجازه اجتهاد داشت، به تألیف و تصنیف کتابهای اجتهادی و ریاضات اقدام کرد.
حیدرقلی که در زمان حیات خود به عنوان یک نابغه و شخصیت «نادرالوجود» شناخته میشد، ۳۰ عنوان کتاب اجتهادی و علمی از جمله ۹ جلد کتاب در موضوعات پیچیده ریاضی تألیف کرد.
او علاوه بر زبان مادریاش که فارسی بود، زبانهای عربی، انگلیسی، عبری، اردو، فرانسه و سانسگریت را نیز میدانست که تصنیفاتی نیز در این زبانها دارد.
حیدرقلی خان مترجم «انجیل برنابا» است که برای محققین، یک ترجمه معتبر به شمار میرود. او در علوم غریبه از جمله فن کیمیاگری نیز دست داشت و هزینه هنگفتی نیز در این راه صرف کرد.
این نابغه تاریخ معاصر افغانستان، با ترکیب یک فرمول شیمیایی، برای اولین بار در جهان، طلای ۱۶ عیار لابراتواری ساخت اما به این کار ادامه نداد. او در شعر عربی و فارسی نیز دست بالایی داشت که در شعر فارسی، «جاوید» تخلص میکرد.
او علاوه بر فضایل و مناقب بیشمار، هنرمند خوبی بود و در خط نستعلیق و شکسته، دست توانایی داشت.
نمونه این دو خط را میتوان از حواشی سردار بر کتاب «شهاب» تالیف «قاضی ابوعبدالله خزاعی» مشاهده کرد. سردار کابلی در عرفان نیز به مقامات عالی رسیده بود.
آیتالله العظمی شبیری زنجانی درباره عرفان این شخصیت افغانستانی گفته است:
“من فقط یکبار سردار کابلی را در اواخر عمرش در منزل آقای بروجردی زیارت کردم. شیخی بود با عمامهای کوچک و خیلی نورانی. هر کس وی را میدید متوجه میشد وی اهل معناست.”
منبع: جرعهای از دریا، جلد۳، صفحه۴۶۲
علامه حسنزاده آملی از دیگر علمای برجسته معاصر نیز درباره سردار کابلی سخن معروفی دارد و میگوید:
“نگارنده احدى از علماى عصر خود را در تسلط و احاطه به علم فلك و رياضيات عاليه به پایه حاج ابوالحسن شعرانی و جناب سردار كابلى، نمىشناسد.”
منبع: تعيين خط زوال، حسن حسنزاده آملی، صفحه ۱۰۵
سردار کابلی در علم نجوم نیز تبحر داشت و کتابی در این زمینه با عنوان «قبلهشناسی» نوشته است. او در این کتاب، یکی از مسائل اساسی در شناخت قبله را حل کرده است.
در گذشته، برخی معتقد بودند که قبله مسجدالنبی بر اساس محاسبات نجومی نادرست است اما سردار کابلی با محاسبه طول و عرض جغرافیایی مکه و مدینه، بیان داشت که محراب پیامبر اسلام در کمال صحت بوده و از معجزات بزرگ آن حضرت است.
علامه حیدرقلی در کتاب قبلهشناسی خود تصریح کرده و گفته است:
“این خود یک کرامت علمی است که در آن روز با نبودن کوچکترین وسایل علمی، بلکه بدون محاسبه، در حالت نماز، چنان از بیتالمقدس متوجه کعبه گردیده که جزیی انحراف، حتی بخشودنی نیز در توجه او به کعبه پدید نیامده است.”
منبع: جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، صفحه ۴۷۱
به هر حال، منزل سردار کابلی در کرمانشاه، علاوه رجوع علما و فضلاء ایران، عراق، هند و افغانستان، به محل رفت و آمد مقامات لشکری و کشوری ایران نیز تبدیل شده بود اما با این وجود، او هیچگاه انکار نکرد که اهل افغانستان نیست. سردار کابلی، با این که در شهرت خود به این اسم، نقشی نداشت اما هرگز بدش نمیآمد که به این لقب شناخته و نامیده شود. او حتی تا آخر عمر، لهجه خود را که فارسی کابلی بود نیز تغییر نداد.
سه شنبه چهارم جمادی الاول سال ۱۳۷۲هجری قمری برابر با ۳۰ جدی سال ۱۳۳۱خورشیدی، آخرین روز حیات سردار کابلی بود. او در همین روز، هنگامی که روی سجاده نماز نشسته بود، در سن ۷۷ سالگی جان به جان آفرین تسلیم کرد. پیکر این نابغه گمنام را طبق وصیت خودش به نجف اشرف منتقل کردند و در وادیالسلام به خاک سپردند.
سردار کابلی سه فرزند پسر داشت که در شرکت ملی نفت ایران کار میکردند. آنان در دهه شصت خورشیدی بازنشسته شدند و در تهران زندگی را شروع کردند. در حال حاضر نوادههای سردار کابلی در تهران زندگی میکنند اما با سرزمین اجدادی خود یعنی افغانستان بیگانه هستند.
بدون شک اگر سردار کابلی، به کشوری غیراز افغانستان منسوب بود، اکنون در ردیف نوابغ جهان و مراجع طراز اول قرار داشت. متاسفانه گویا سرنوشت چنین رقم زده که هر عالم و دانشمندی که به افغانستان منسوب باشد، باید چوب گمنامی و مهجوری را بخورد. بدتر آن که اخیراً در برخی منابع، سردار کابلی را کرمانشاهی نوشتهاند.
شاید تا چند سال دیگر، اثبات سردار به کابل، کار سخت و دشواری باشد. همان اتفاقی که برای سایر دانشمندان خراسان شرقی یا افغانستان فعلی افتاده است.
این یادداشت، طبق شیوه نوشتاری نگارنده، تحریر یافت اما حاصل مرور چندین کتاب از جمله کتابی تحت عنوان «زندگانی سردار کابلی» است.
این کتاب که مرجع اصلی برای یادداشت حاضر قرار داده شد، در سال ۱۳۶۳خورشیدی در تهران با ۳۶۳ صفحه به چاپ رسیده است. زندگانی سردار کابلی توسط «کیوان سمیعی» از شاگردان این نابغه گمنام نوشته شده است.
محمد مرادی