«بلز پاسکال» معتقد است که قدرت این است که در اتاقی تنها و در آغوش سکوت، بیاحساس نیاز به چیزی دیگر، دوام بیاوریم.
کابل۲۴: مقصود او از اتاق، البته که حصار دیوارها نیست، مرادش تابآوری در برابر خویشتن است، چنانکه مرادش از احساس نیاز به چیز دیگر، همان تقلای ریاکارانه آدمی برای خلاصی از خودش در همنشینی با چیزهای دیگر است؛ همنشینی با اشیاء یا آدمها و مسخرهتر اینکه دیری نمیگذرد که به قول «جان گرین» آدمهایی که به وجود آمدهاند که دوست داشته شوند و اشیایی که ساخته شدهاند که ابزار شوند، جای خودشان را عوض میکنند. انسانها ابزار میشوند و اشیاء دوست داشته میشوند.
تحمل خود در تنهایی، خوب است اما قناعتی زودرس است زیرا والاتر از انسانی که خود را در تنهایی تحمل میکند، انسانی است که از همنشینی با خود لذت میبرد. این همنشینی انزوا نیست، کشف جهان جدید است. این جهان جدید به یکباره آفریده و بعد، کشف نمیشود.
جهانِ پنهان و دیدنیِ درون، وقتی نضج میگیرد که روح، همه اطراف و اکناف جهان پرهیاهو و آدمهایش را آزموده و دریافته باشد که همه بدستآوردنیها نتیجه از دستدادنهایی است که روح را فریفته اماننامه، تسلیم نکرده است
چنانکه همه کمیابهای پربهای جهان، محصول رنجهایی است که جلوی علامت سوال یک روح پرسشگر، پاسخی قانعکننده را قرار دادهاند که هیچکس نمیتواند تقلبوار به دست رنجور دیگری برساند.
به استقبال همنشینی با خود رفتن، روی دیگر انزوا و گریختن از دیگران نیست، برپاکردن «خلوت خاص» است. تشنهی زلالِ خود بودن بهجای عطشِ سراب دیگران بودن.
شنوای سخنِ خود بودن بهجای نشنیدن خود در همهمه سخنانی که از تو نیست. گفتگو با آن زبانی که روایتگر واقعی توست نه در تقلای پنهانکردنت لابهلای کلماتی که هم تو و همدیگران برای فریبخود به عاریت میگیرید.
آدمی، اینگونه است که در دریای خود، غواصی میکند و از مزمزه خاک بیرون از خود دست میکشد. آدمی اینگونه است که با زبان لال تنهایی، بیشتر از زبان وراج همهمه، حرف برای گفتن دارد و در معاشرت با خود واقعیاش چیزهای بیشتری برای آموختن.
بحر در جَیب و خاک لیسیدن
چِقَدر، تشنهٔ زلال خودیم
غیر ما کیست حرف ما شِنَود؟
گفتوگوی زبان لال خودیم
بیدل دهلوی
عکس و متن: سهند ایرانمهر