نقد رمان روند تحلیلیای است که در جریانِ آن عناصرِ مختلف آن مانند ساختارِ داستان و چگونگی شخصیتها و عمقِ درونمایه و اثرگذاری موضوع و پیوستگی و انسجامِ زمانی و کاربردِ زبان و سبکِ نگارش نویسنده و جنبههای دیگرِ آن مورد کندکاو قرار میگیرد.
همایون مُبلغ
کابل۲۴: برای دستیابی به درکِ عمیقتر اثر، منتقد سعی میکند در این مراحل پنجرهای به جهانِ ذهنی و رویایی رمان و نویسندهاش باز کند تا بتواند با برسی اجزای آن، نقاط قوت و ضعف هنری و ادبی آن را کشف کند.
نقاط قوتِ رمان ممکن است شامل تواناییهای نویسنده در خلقِ جهان داستانیِ سرشار و توصیفِ ظاهری و واقعیتهای روانی شخصیتها و تنوع در تصویرپردازی حوادث و ماجراهای گوناگونی باشد که در انسجام با تسلسلِ زمانی همه بهمددِ واژهها از برداشتهای عاطفی و ذهنی و دریافتهای نویسنده از دنیای واقعی نشئت میگیرد و بهیاری “تشبیه استعاره، تمثیل، نماد، اغراق، کنایه، تشخیص، تجرید و مانند آنها تجربهها و مشاهدههای خود را به ذهن خواننده یا شنونده منتقل”۱ میکند.
با آنچه گفته آمد، رمان «چهار دختر زرتشت» متأسفانه نهتنها در ساختار که هم در سبک و شیوهٔ نگارش و هم در شخصیتپردازی و انسجامِ زمانی و تصویرپردازی… از آشفتگیهای وافری ادبی رنج میبرد.
ازآنجاکه – در غیبتِ فرهنگِ شهری – پایههای فرهنگِ نیمهشهری در جریان بیشتر از چهاردهه جنگ و نابهسامانیهای اجتماعی در افغانستان فروریخته است، فرهنگِ حاکم در جامعهٔ درونمرزی و برونمرزیما همان فرهنگِ روستایی است که فراتر از بطنِ جامعه در فضای آشفنهٔ فرهنگیما نیز سایه افکند است.
“هنرِ” نمایش و برپایی همایشهای “فرهنگی” و محافل سپاسگزاری و قدردانی از فلان “شاعر” و “نویسنده” همراه با تعارف و مبالغه و چربزبانی و رونمایی از کتابهای که بهدست خواننده نمیرسند، همه از همینگونهاند.
در چنین وضعیتی اسفباری خبر نشر رمان «چار دختر زرتشت» از خامهٔ بانو منیژه باختری توأم با شادباشهای کموبیش مبالغهآمیز از سوی جامعهٔ فرهنگی افغانستان استقبال شد، تاجاییکه کسی این رمان را – از روی بیانصافی یا ملحوظاتِ دیگری – با «صدسال تنهایی» اثرِ ماندگارِ گابریل گارسیا مارکز مقایسه کرد.
از انجاکه خوشبختانه این رمان – در دو قالبِ کاغذی و الکترونیکی – در اروپا و سایر نقاط جهان قابل دسترسی است، بهدست آوردن آن بسیار صریح میسر شد و مطالعهٔ آن مقدور.
ما در نوشتهٔ بعدی سعی خواهیم کرد، نقاط ضعفِ رمان «چهار دختر زرتشت» را حتیالمقدور برجسته کنیم.
آنچه را میتوانیم عجالتاً بهگونهٔ صریح در خصوصِ این رمان اضافه کنیم، بیان این نکته است که رمان «چار دختر زرتشت» متأسفانه حتی پایینتر از حد یک رمانِ متوسط، از کاستیهای ادبی بیاندازه رنج میبرد.
وقتی منتقد جدی و ادیب فاضل عبدالعلی دستغیب در میان چند رمانِ متوسط وضع رمانِ «رازهای سرزمین من» نوشته شادروان رضا براهنی را “زارتر” میداند، کتاب «چار دختر زرتشت» در تمامِ زاویههای ادبی و داستانی در برابر رمان «رازهای سرزمین من» کم میآورد و مقایسهٔ بیرویهٔ «چهار دختر زرتشت» با رمان «صدسال تنهایی» قبل از اینکه از مقام این اثر جاودانهٔ گابریل گارسیا مارکز بکاهد، بیشتر توهینی است به بانوی فرهیخته منیژه باختری.
برگردیم بهافاضاتِ عبدالعلی دستغیب در خصوصِ رمان «رازهای سرزمین من» آنجاکه اذعان میکند ” اگر این کتاب [«رازهای سرزمین من»] را دقیقاً کالبدشکافی کنیم به این نتیجه میرسیم که نویسنده به علت آشفتگیهای فکری و زیر تأثیر “نظریههای ادبی غربی” بودن و نداشتن استعداد خلاقانه، مرقع چهل تکهای ازاینجاوآنجا فراهم آورده و آن را جامهای نوآئین پنداشته است.
بیشتر روایتها گزارش روزنامهای است و نشان از این دارد که نویسنده مطالبی ازاینوآن شنیده یا در روزنامهها خوانده و اکنون بر آن شدهاست در موقعیتی خاص از فضای خالی فکری بوجود آمده بهره برد و با حرفهای دهانپرکن نام خود را بر سر زبانها بیندازد.
کتاب به دلیل عدم وجود آثار جوانپسند در آن تاریخ و به واسطه تبلیغات نویسنده و طرفدارانش بازار گرمی یافت، اما به زودی با آمدن رمانهای جدی جامعهشناختی مانند اهل غرق و آداب زیارت و خانه ادریسیها به همان سرعت از سیدان بیرون رفت و امروز به تقریب کتاب فراموش شدهای است.”۲
ادامه دارد…
_________________________________________________
۱- جمال میرصادقی و میمنت میرصادقی (ذوالقدر) – واژهنامه هنر داستاننویسی – فرهنگ تفصیلی اصطلاحهای ادبیات داستانی – ویراست چهارم همراه با مدخلهای تازه – انتشارات لوگوس، ۱۳۹۹، ص. ۱۲۵
۲- عبدالعلی دستغیب – کالبدشکافی رمان فارسی – سوره مهر، ۱۳۸۳ – ص. ۴۵