هانا آرنت در مصاحبهای گفت که انگیزهی او برای نوشتن تأثیرگذاری بر دیگران نیست؛ تأثیرگذاری بر دیگران دغدغهای مردانه است: «آنچه برای من اهمیت دارد فهمیدن است.
کابل۲۴:هانا آرنت میگوید، برای من اندیشیدن موضوع کاوش برای این فهم است، بخشی از فرایند فهمیدن است…. بعضی چیزها صورتبندی میشوند. اگر من حافظهای به آن خوبی داشتم که هرچه را میاندیشیدم به خاطر میسپردم، خیلی بعید میدانم که دیگر دست به قلم میبردم.
خودم میدانم چقدر تنبلام. آنچه برای من اهمیت دارد خود فرایند اندیشیدن است. مادامی که بتوانم به چیزی بیندیشم، شخصاً خیلی راضیام. اگر بعد از آن بتوانم فرایند فکری خودم را به درستی در نوشتن بیان کنم، رضایتام مضاعف میشود.»
آرنت از میل برای نفوذ در دیگران و شمع جمع ایشان شدن فارغ بود: «من میخواهم بفهمم. و اگر دیگران فهمیدند – به همان شیوهای که من فهمیدهام – این به من احساس خرسندی میدهد، حس بودن در خانه.»
از هانا آرنت میپرسد آیا نوشتن ایدههای خود و صورتبندی مکتوب آنها به آسانی انجام میشود؟ «گاهی بله، گاهی هم نه. به طور کلی میتوانم بگویم هرگز نمینویسم مگر آنکه بتوانم، به اصطلاح، به خودم املاء کنم.»
هانا آرنت، با ذهن فلسفی و ذوقی ادبی خود، اهمیتی دوچندان برای «سبک» میشناخت: یعنی از یک سو، به جنبهی زیباییشناختی سبک آگاهی داشت، و از سوی دیگر، سبک را بخشی جداییناپذیر از فرایند فلسفیدن و اندیشیدن میدانست.
چگونه میتوان از راه نوشتن دربارهی چیزی به فهم آن نزدیک شد؟ طبعاً هر گونه نوشتنی به فهمیدن بیشتر موضوع کمک نمیکند. نوع خاصی از نوشتن است که میتواند بخشی از جریان فهم تلقی گردد.
هانا آرنت با وجود آموزش دانشگاهی کمابیش از آغاز کار فکری خود به ندرت به شیوهی آکادمیک نوشت. در عوض، سبک برگزیده و آزمودهی او بیش از همه، «جستار» بود.
«جستار» چیست و چرا آرنت نوشتن در قالب آن را با فلسفیدن و اندیشیدن در پیوندی نزدیک میدید؟ اما پیش از آن میتوان از ارتباط سبک ادبی و نوع زبان نوشتاری با اندیشهی فلسفی پرسید؛ یا به نحوی کلیتر رابطهی ادبیات و فلسفه.