پیش از اینکه در باره کتاب «موزه تسلیم بیقید و شرط» اثرِ از دوبراوکا اوگرشیچ، بپردازم این شعر ماشا کاله کو شاعر آلمانی زبان لهستانی “پولندی” را اینجا میگذارم و اندکی دربارهی تبعید و تبعیدیها اشاره کوتاه میکنم.
“دردِ کدام وطن؟
وقتی میگویم دردِ وطن،
مرادم «رؤیا»ست،
زیرا دیگر چیزی
از وطنِ دیرین نمانده
وقتی میگویم «دردِ وطن»
مرادم چیزی بیش از این است:
هر آنچه در تبعید
دیری بر دوشمان سنگینی میکرد.
ما اکنون در وطن غریبایم
فقط «درد» برایمان مانده
و وطن رفته است…
ماشا کاله کو”
کابل ۲۴: تبعیدی و تبعید پس از تحولات دو سال پیش در افغانستان بیشتر مورد استفاده قرار میگیرد، پیش از دو سال پیش تنها سیاستمدارانی از افغانستان که دلايل سیاسی واقعا تبعید شده بودند به عنوان تبعیدی یاد میشدند، تبعید کاربرد خاصتری داشت.
پس از تغییرات و تحولات اخیر شماری از پروفایلها بیشتر در تویتر در شناسهی شماری زیادی از هموطنان افغانستانی ” In Exile” مشاهده میشود. این اصطلاح کمی فراتر از سیاستمداران و رهبران سیاسی کاربرد پیدا کرده است.
در شرائط فعلی تبعیدی کسانی که از وطن تارانده شدهاند نیستند. میخواستم بگویم که از تعریف کلاسیک بیرون شده است.
شهروندان حتی در کشور خودشان میشود که تبعیدی باشند به این معنی؛ تبعیدی میتواند از زبان، فرهنگ و هویتِ خویش نیز تبعید گردد.
آنکس که شعر، داستان، هنر، فکر و اندیشهاش در کشور خودی امکان چاپ و نشر نداشته باشد، نیز تبعیدی است.
نهادها و نشریههای که شعر، داستان، هنر، فکر و اندیشههای کسانی که فرصت نشر و پخش ندارند زبان تبعیدیان خوانده میشوند، زیرا تبعید را نه به مرزهای جغرافیایی، و تعریف کلاسیک آن، بلکه در انطباق با جهان معاصر میشناسد.
تبعیدیها دو گروهاند: گروهی که عکسها و تصویری به همراه دارند، که پیوندی است با گذشتهشان، و گروهی که تصویری به همراه ندارند.
من به عنوان نمونه به یکی نویسندگانی تبعیدی اشاره میکنم به کسیکه کتاب «موزه تسلیم بیقید و شرط» را در تبعید نگاشته است.
نویسندگانی بیشماری تبعیدیانی در تاريخ داريم دوبراوکا اوگرشیچ، نویسندهی کروات، در ۱۹۹۲ تبعید شد و کشوری را برای همیشه ترک کرد که به دلیل مناقشات و کشمکشهای مداوم در حال تلاشی و تکهتکه شدن بود.
بگونهای مثال میراث فرهنگی یوگوسلاوی که اوگرشیچ در آن بالیده بود ــهمان ترکیب پانـاسلاو که تا پیش از آن سال با سیاستهای سختگیرانای تیتوگراها حفظ شده بودــ ناگهان از بین رفت و در نتیجهی آن، فساد سیاسیای شکل گرفت که تا به امروز ادامه دارد.
در کتاب «موزهی تسلیم بیقید و شرط»، اوگرشیچ به بررسی زندگی در تبعید میپردازد و بازگوکنندهای داستانی است که فراتر از تجربهای شخصی خود او است.
در این شکی نیست که کتاب «موزهای تسلیم بیقید و شرط» بهوضوح شرححال اوگرشیچ است، بدون تردید و بهخوبی به داستان زندگی دیگر تبعیدیها پیوند خورده است.
در طول رمان بهندرت به درد و رنج جسمانیای ناشی از زندگی در تبعید اشاره میشود و تمرکز بر احساس فقدانی است که آرامآرام وجود تبعیدیها را فرامیگیرد.
بسیاری از یوگوسلاوها، قبل از فروپاشی یوگوسلاوی، در قالب گروههای مختلف برای کار و زندگی به دیگر کشورها سفر میکردند، اما زندگی جهانوطنی، وقتی سفر بدل به تبعید میشود و وطن برای همیشه از دست میرود بهطرز غریبی دگرگون میشود.
اوگرشیچ در «موزهی تسلیم بیقید و شرط» داستاناش را اپیزودیک روایت میکند. رمان به بخشهای مجزا تقسیم شده و هر بخش مجموعهای از داستانهای کوتاه و متفاوت است.
داستان بر حافظه و خاطره تمرکز دارد ــخاطرات چیستند و چگونه در ذهنمان میمانند. عکسها و تصاویر آشکارا اهمیت بسیاری دارند: اوگرشیچ در داستان تصویری را به همراه دارد که از آن همچون طلسمی کوچک یاد میکند و بارها و بارها یادآور میشود که تبعیدیها دو گروهاند:
گروهی که عکسها و تصویری به همراه دارند، که پیوندی است با گذشتهشان، و گروهی که تصویری به همراه ندارند. همینطور اوگرشیچ داستان رویارویی با هنرمندان مختلفی را بازگو میکند که هرکدام بهگونهای درگیر گذشتهاند و تلاششان خلق مجدد گذشتهای است که مجبور به ترک آن شدهاند.
توصیف اوگرشیچ از کارهای ایلیا کاباکوف و ریچارد وِنتْوُرث عالی و در حد کمال است. سراسر رمان، مثل همین صحنه، جذبه و شیفتگی آدمی در فرمهای مختلف است برای حفاظت و نگهداری از خاطرات و آنچه در ذهن میگذرد.
کنایهای اصلی در واژهای «موزه» نهفته است که در عنوان اثر آمده و نهادی است متعلق به شوروی در برلین که در دنیای پساکمونیستی بیبازدیدکننده باقی مانده و بهگونهای فراموش شده است و اوگرشیچ در طول داستان این دغدغه را دارد که آیا دولت شوروی، همراه با ترک برلین، موزه را تعطیل و آثار نگهداریشده در آن را جابهجا خواهد کرد.
بیریشگیِ ناشی از مدرنیته و از دست دادن وطن (و تا حدی هویت) مسائل محوریِ داستان اوگرشیچ است و تنها به درد ناشی از فشار جسمانی و فیزیکی اختصاص ندارد. در پایان «موزهای تسلیم بیقید و شرط» اثری است با چندین لایهای معنایی و مطالعهی آن بسیار لذتبخش است.
اوگرشیچ اثری ارزشمند و قدرتمند خلق کرده که بیشک ارزش خواندن و مطالعه و اندیشیدن دارد.
از تبعیدیهای افغانستانی توقع میرود تا آنچه را که در پروفایلهای شان ” In Exile ” درج کردهاند دست کم ثابت کنند که تبعیدیهای واقعی اند، به مخاطبان شان نشان دهند که در افغانستان کسانی بودهاند که کتاب بنویسند.
بایگانی تصویرهای نوستالژی سیاه و سفید موقف و موضع تبعیدیهای واقعی در حوزه فرهنگ، هنر، ادبیات و شعر را ثابت نمیکند.
نخبگان تبعیدی آنچه در حوزههای مختلف که در چانته دارند را روی برگهای کاغذ شلیک کنند. بنویسند.