دیوید بارنیا رئیس موساد در تهدیدی صریح گفتهاست هفتم اکتبر مونیخ عصر ماست و با تمام عاملان و آمران آن تسویه حساب خواهد شد.
وی در جملاتی که بوی نفرت پراکنی از آن به مشام میرسد، اعلام کرده: هر مادر عرب باید بداند اگر پسرش مستقیم یا غیر مستقیم در این کشتار دست داشته، از حالا خونش ریخته است!
اشارەی ابرجاسوس اسرائیلی به گروگانگیری و قتل ورزشکاران اسرائیلی در المپیک سال 1972 مونیخ است که توسط سازمان سپتامبر سیاه انجام شد.
کابل ۲۴: سپتامبر سیاه یک سازمان فلسطینی بود که پس از جنگ سپتامبر سال 1970 میان ساف و رژیم پادشاهی اردن به هدف انتقام از مسئولان اردنی تاسیس شد.
خیلی از ناظران معتقدند، این گروه مخفی و فاقد نام و هویت مشخص، صرفا نامی مستعار برای بخشی از دوائر امنیتی سازمان فتح به ریاست عرفات بود.
تهدید رئیس موساد پس از ترور یک نظامی ارشد ایرانی و یکی از رهبران حماس به ترتیب در دمشق و بیروت میآید که هر دو آشکارا به اسرائیل نسبت داده شد.
وقوع انفجارهای مرگبار تروریستی در کرمان به فاصلەی کوتاهی از این ترورها، این گمانه را تقویت کرده که ممکن است میان این حوادث قسمی رابطه وجود داشته باشد.
گرچه داعش دقایقی قبل رسما مسئولیت حملات کرمان را برعهده گرفت، اما نمیتوان به طور کلی منکر قابلیت تاثیرگذاری سرویسهای امنیتی خارجی در میان صفوف پراکنده و ضربه خوردەی این گروه به طور غیر مستقیم شد.
قائل شدن به نوعی نفوذ و هدایت غیر مستقیم عناصر داعش اولا نباید به غلطیدن در موج تئوریهای توطئه و سلب عاملیت کامل از داعش منجر شود.
همچنین نباید در این زمینه صرفا به ظرفیت سرویسهای غربی در این زمینه اندیشید و از توان مشابه سایر کشورهای منطقه در این باره غفلت نمود.
گستردگی و تلفات انبوه انفجارهای کرمان به نوعی یادآور انفجار مقر حزب جمهوری اسلامی در هفت تیر سال 60 است که جان دهها تن از دولتمردان ارشد ایرانی را گرفت.
به سخن دیگر اگر اسرائیل گرفتار سندرم مونیخ خونین 1972 است، برای جمهوری اسلامی هفت تیر زخمی دردناک و التیام ناپذیر است.
هفت اکتبر اما فراتر از هفت تیر و المپیک مونیخ است.
در این روز استثنایی نه تنها ابهت و تصور شکست ناپذیری ارتش اسرائیل فرو ریخت، بلکه با القای حس ناامنی در مرزهای جنوبی آن، توانایی دولت برای تامین امنیت ساکنان آن زیر سوال رفت.
با این اوصاف تل آویو اکنون با ترکیبی از سیاست ترور هدفمند و کشتار و ویرانی عظیم در غزه، یک استراتژی چند وجهی را دنبال میکند:
اول: افزایش هزینەی هر گونه حملەی مشابە هفت اکتبر در آینده برای عاملان و حامیان آن و کسب سطوح جدیدی از بازدارندگی.
دوم: غیر قابل سکونت کردن دستکم شمال غزه و اخراج و آواره کردن دائمی ساکنان آن به منظور بازگشت جریان عادی زندگی به جوامع یهودی جنوب اسرائیل.
هر دو وجه استراتژی پیش گفته مستلزم تحریک بیشتر چرخەهای خشونت و انتقام و کاشتن بذرهای آن برای آینده است.
جنگ سایەها نامی است که در دهەی هفتاد قرن گذشته برای نامیدن نبرد اطلاعاتی میان سازمان های فلسطینی و دولتهای عرب حامی آنها با سرویسهای جاسوسی اسرائیل رواج داشت.
گرچه اسرائیل در فرجام کار دست برتر را داشت و سازمانهای فلسطینی از دهەی نود کمتر به سمت روشهایی چون هواپیما ربایی و عملیاتهایی چون گروگانگیری و بمبگذاری در خارج رفتند، اما این تحول به معنای آسودگی خاطر اسرائیل نبود.
چرا که این بار انتفاضەها و عملیاتهای انتحاری در داخل اسرائیل در دستور کار قرار گرفت و تبعات و تلفات بیشتری به همراه آورد.
اقداماتی چون جداسازی سرزمینهای فلسطینی از طریق ایجاد دیوار حائل و انتقام شدید از خانوادەهای بمبگذاران نیز که به فروکش کردن بمبگذاری در فضاهای عمومی نظیر اتوبوسها و رستورانها انجامید، فلسطینیها را به سمت تغییر تاکتیکها راند.
این بار حملات موشکی و نفوذی بیسابقه در طراز هفت اکتبر به میان آمد.
از اینرو تشدید دور جدیدی از جنگ سایەها صرفا به منزلەی دمیدن بیشتر در آتش خشونت است و فاقد توانایی لازم برای تامین امنیت اسرائیل میباشد.
علاوه بر این خطر از کنترل خارج شدن تنشهای موجود و ایجاد درگیریهای بزرگتر را هم به همراه دارد که بالقوه میتواند منطقه را در گردابی پرمخاطره فرو ببرد.
75 سال تاریخ سرشار از خون و آتش منطقه نشان داده که مسالەی فلسطین راه حل نظامی ندارد و با ترور نمیتوان هیچ هدف سیاسی پایدار و بلند مدتی را محقق نمود.
این امر هم دربارەی دولتها صدق میکند و هم سازمانهایی که در اندیشەی ایجاد بدیلی علیه دولتهای موجود هستند.
صلاح الدین خدیو