بشر برای سالهای بسیار طولانی میپنداشت که زبان ابزار و وسیلهای برای انتقال معناست. این باور نادرست البته هنوز که هنوز است در میان مردمان زیادی یک اصل پذیرفته شده و بدیهی تلقی میشود.
کابل ۲۴: سوسور، زبان شناس سوئیسی نخستین کسی بود که این نظریه ی متداول و پذیرفته شده را به چالش کشید و گفت که معنا محصول قرار داد فرهنگی- اجتماعی است، معنا نه در ظرف زبان که در ذهن خواننده و سنتهای فرهنگی جامعه است.
هایدگر نیز کارهای ماندگاری در حوزهی فهم فلسفی زبان انجام داد. هایدگر گفت که زبان وسیلهای در دست ما نیست، بلکه این ماییم که وسیلهای در دست زبانیم.
ما در زبان زندگی میکنیم و اسیر کنش و واکنشهای زبانی هستیم. هایدگر زبان را خانهی وجود نامید و گفت که جهان ما و زندگی ما زبانی است.
در حوزه ی روان – درمانگری نیز ژاک لاکان نظریات تامل بر انگیز و تاثیر گذاری از خود به یادگار گذاشت. او بر پایهی نظریات سوسور، زبان را دستگاهی از نشانههای قراردادی و در عین حال ذهنی میدانست.
از نظر لاکان فاصله ی میان دال و مدلول؛ فاصلهی میان کلمهای که ما استفاده میکنیم و تصویر ذهنی که در ذهن و ضمیر خواننده شکل میگیرد طی نشدنی است.
فاصلهی میان دال و مدل پر نشدنی است و ما هیچوقت به مدلول نمی رسیم. لاکان سخن بسیار معروفی دارد که میگوید “مدلولی وجود ندارد، ما اسیر سلسهی پایان ناپذیر دالها هستیم”.
البته میدانم که این نظریات نیاز به شرح مبسوط و مفصل دارد و لازم است با مثال و نمونه آنرا به خوبی و به دقت نشان بدهم اما آنرا میگذارم برای فرصت دیگر. نکتهی مهمی که در اینجا میخواهم تقدیم شما خوانندگان خوب نمایم اینست که شعر، قرن ها پیش از سوسور، هایدگر، لاکان و دیگران به ما نشان داده است که زبان مجموعهای از قرارداد های جمعی است، معنا در ذهن خواننده است و فاصلهی میان دال و مدلول پر نشدنی است.
در شعر، هیچ چیزی معادل هیچ چیزدیگر نیست. هیچ کلمهای معنای از پیش تعیین شدهای ندارد. وقتی میگویم شعر، منظورم شعر است. شعری که شعر باشد. منظورم نظم نامهها و نثرینههای شعر نما نیست.
در شعر زبان تازه است، زبان شعر مخلوق است و با دستان هنرمندانه ی شاعر به دنیا می آید. در شعر زبان به دنیا می آید، به فرهنگ و دین شعر گردن مینهد و به سبک هنری شعر نفس میکشد….
میرحسین مهدوی