برای سومين بار است که بادبادکباز ” The Kite Runner” را میخوانم، از این جمله معروفاش یاد میکنم که «برخی از داستانها نیازی به گفتن ندارند.» جملاتی طلایی زیادی در بادبادکباز بکار رفته است من اما درگیر همين جمله شدهام و تحت تأثیرش قرار گرفتهام گاهی به این نتيجه میرسیم که قصههای وجود دارند که نیازی به گفتن ندارند.
کابل ۲۴: یکی از جملات معروف دیگری بادبادکباز ” همیشه راهی برای خوب بودن وجود دارد” است. بادبادکباز را وقتی دوباره خواندم که دوستی پیام فرستاد که فیلم بادبادکباز را تماشا کردهاست. نمیدانم چرا پس از شنیدن جملهی که گفت فیلم بادبادکباز را دیدهاست و دیگر هیچ توضیحی نداد دوباره رفتم تا بادبادکباز را یکبار دیگر بخوانم و حسی دوستان که در غربت و دور از وطن بگونهی فیلم بادبادکباز را تماشا میکنند درک کنم. به نظرم در جاهایی مسیری را که شخصیتهای بادبادکباز از کابل تا پاکستان و امریکا پیمودهاند مشابه است. به هر صورت خواستم نظرم را در باره بادبادکباز اینجا شریک کنم.
کتاب “بادبادکباز” اثر خالد حسینی، یکی از مشهورترین و پرفروشترین رمانهای ادبیات معاصر افغانستان است که بهواسطه داستانی پرکشش و توأم با احساسات عمیق، توجه بسیاری از خوانندگان و منتقدان را به خود جلب کردهاست.
داستان این رمان درباره دو دوست به نامهای امیر و حسن است که در فضای اجتماعی و تاریخی پیش از جنگ و انقلاب افغانستان در کابل زندگی میکنند. اما در دل این روایت ساده، مضامین سنگینی چون خیانت، دوستی، گناه، نابرابری اجتماعی و سرنوشت بهویژه در جامعه چندپاره افغانستانی، به طرز ماهرانهای به تصویر کشیده شدهاست.
خالد حسینی در “بادبادکباز” نگاهی دقیق و همدلانه به زندگی شهروندان افغانستان پیش از تهاجم شوروی و سپس دورههای سخت جنگ داخلی و طالبان دارد. روایت داستان از زبان امیر، پسر یک خانواده ثروتمند پشتون، و ماجرای خیانت او به حسن، پسری از قوم هزاره و خدمتکار خانه آنها، در قلب داستان قرار دارد. این خیانت بهصورت نمادین، پیچیدگیهای روابط اجتماعی و نژادی افغانستان را بازتاب میدهد. امیر از حسن که بسیار به او وفادار است سوءاستفاده کرده و خیانتی مرتکب میشود که تا آخر عمرش وجدانش را آزار میدهد.
حسینی در این کتاب بهطور ضمنی به معضلات تبعیض قومی و طبقاتی پرداخته است. قوم هزاره، که حسن از آن است، در تاریخ افغانستان با ستم و تبعیض مواجه بوده است. روابط میان امیر و حسن بهخوبی نشاندهنده تفاوتهای طبقاتی و قومی میان پشتونها و هزارههاست.
این موضوع یکی از نقاط قوت *بادبادکباز* است؛ زیرا نویسنده موفق شده است که از دل یک داستان شخصی، به مسائل عمیق اجتماعی و تاریخی بپردازد که همچنان در افغانستان معاصر اهمیت دارد.
از لحاظ داستانگویی، “بادبادکباز” بهعنوان یک رمان پر از احساس و کشش داستانی تحسین شده است. خالد حسینی با زبان ساده و روان خود توانسته خوانندگان را به راحتی درگیر داستان کند. او بهویژه در بیان احساسات شخصیتها مهارت دارد و توانسته بهخوبی عذاب وجدان امیر و وفاداری حسن را به تصویر بکشد.
همچنین، توانایی حسینی در انتقال فضای جغرافیایی و فرهنگی افغانستان نیز یکی از نقاط قوت کتاب به شمار میرود. او با دقت جزئیات زندگی روزمره، فرهنگ و آداب و رسوم افغانستان را به تصویر کشیده و خوانندگان را به دنیای کابل پیش از جنگ میبرد.
اما با وجود این نقاط قوت، برخی منتقدان نیز نقدهایی بر “بادبادکباز” وارد کردهاند. یکی از نقدهای رایج به شخصیتپردازی رمان بازمیگردد. برخی بر این باورند که شخصیتهای رمان، بهویژه حسن، بهطور کامل پرداخت نشدهاند. حسن بهعنوان شخصیتی بینهایت خوب و وفادار تصویر شدهاست، اما عمق لازم برای تبدیل شدن به یک شخصیت چندلایه را ندارد.
او بیشتر بهعنوان نمادی از پاکی و معصومیت به تصویر کشیده شده و کمتر به عنوان فردی که دارای پیچیدگیهای شخصیتی است. همین امر موجب شده است که بعضی از منتقدان، شخصیتهای کتاب را نسبتاً ساده و کلیشهای بدانند.
از سوی دیگر، برخی منتقدان نیز معتقدند که حسینی به دلیل تلاش برای ایجاد کشش داستانی و نگهداشتن مخاطب، به برخی از جنبههای تاریخی و سیاسی پیچیدهتر افغانستان کمتر پرداختهاست. البته میتوان گفت که این انتخاب آگاهانه بوده تا کتاب همچنان بهعنوان یک رمان داستانی که بر روابط انسانی تمرکز دارد، شناخته شود.
به طور کلی، “بادبادکباز” یک رمان موفق و تأثیرگذار است که توانسته با قدرت داستانگویی و انتقال احساسات قوی، خوانندگان را به تأمل در مورد رنجها، خیانتها و آرزوهای انسانی و همچنین تضادهای اجتماعی و قومی افغانستان وادار کند. این رمان با وجود برخی نقصها، همچنان یکی از مهمترین آثار ادبیات مهاجران افغانستانی است که توانسته است در سطح جهانی تحسین بسیاری را برانگیزد.