درست ده سال قبل در چنین روزهایی برخی مقامات میانی در تهران، ” تسخیر سیاسی ” یک بە یک پایتخت خاورمبانەی عربی را جشن میگرفتند.ک
کابل ۲۴: با سقوط دولت وقت یمن، صنعا پس از بیروت و بغداد و دمشق چهارمین پایتختی بود که زیر نفوذ سیاسی و ژئوپولتیک تهران قرار گرفت و به بخشی از محور مقاومت تبدیل شد.
شگفت انگیز این جاست که اکنون اسرائیل به صورت روزمره در حال بمباران هر چهار کشور است و جنگ مستقیم و غیر مستقیم آن با تهران عملا به درون مرزهای ایران و اسرائیل هم کشیده شدهاست.
جنگ جاری در واقع نبردی بر سر آیندەی خاورمیانە و ترسیم معادلات جدید امنیتی و سیاسی برای آن است.
به بیانی دیگر مبارزه بر سر دستاوردها و پیامدهای انقلابهای بهار عربی و اشغال عراق توسط امریکاست.
رخدادهایی آشوبناک که چهرەی خاورمیانه را تغییر دادند و ایران را دستکم به صورت موقت به قدرت منطقهای و نیروی برتر آن تبدیل کردند.
اسرائیل از روزی که عملیات ترور نصرالله را نظم نوین نامید، هیچ فرصتی را برای بیان این نکته که هدفش تغییر خاورمیانه است، را از دست ندادهاست.
خاورمیانەی کنونی در اصل مولود توافق نامەی استعماری سایس و پیکو در صد سال قبل است که مرزهای فعلی را ترسیم کرد.
جنگ 6 روزەی 1967 که اسرائیل را به قدرتی منطقهای تبدیل کرد، نقطه عطفی مهم در تاریخ منطقه است.
سومین ایستگاه؛ همانطور که گفته شد بهار عربی بود که ایران را وارد مشرق عربی کرد و ترکیه را هم پس از یک قرن دوری، دگربار به منطقه بازگرداند.
پس از دو دهەی داغ که منطقه در آتش رقابت و تنش میان قدرت های پیش گفته و بازیگران جدید نظیر عربستان و امارات میسوخت، ناگهان با بهبودی غیر قابل انتظار در روابط متغیرهای اصلی وارد دورەای آرامش نسبی شد.
صدای سلاحها در سوریه و یمن به مرور خاموش و ترکیه و ایران و اعراب به قسمی تنش زدایی روی آوردند.
مناقشەی ایران و اسرائیل اما پا برجا ماند و با افزایش اصطکاک دو طرف در سوریه، نهایتا در غزه و لبنان به نقطەی جوش رسید.
در پرتو اوضاع اخیر به سختی میتوان قائل به بیطرفی دولتهای عربی شد.
به ظن قوی اسرائیل که از تغییر خاورمیانه سخن میگوید، عقل و دل رقبای قدیمی ایران در منطقه منهای ترکیه را با خود دارد.
کشورهای عرب یاد شده با برون سپاری امنیت خود، روی اقتصاد تمرکز کرده و به انتظار به عقب رانده شدن ایران از منطقه و مقابله با برنامەی هستەای آن دست به دعا شدەاند.
ده سال قبل هنگام امضای توافق برجام امریکا در این اندیشه بود که از رهگذر برجام دو و سه، زمینەی مدیریت تنش در خاورمیانه و تقسیم مسالمت آمیز آن به حوزەهای نفوذ میان بازیگران اصلی اقدام نماید.
با شکست برجام و بن بست دیپلماسی، رسیدن به نقطەی امروز و انفجار ستیزهای موجود دور از انتظار نبود.
صد البته در شرایط کنونی منطقی نیست شکاف عمیق میان ایران و اسرائیل را به تضاهای ایدئولوژیک فروکاست.
این مساله وجود دارد، اما با ترکیب با انگیزه های ژئوپولتیک و استراتژیک از هر زمانی پررنگ و برجسته تر شده است.
ده دوازده سال قبل اوباما در دفاع از مصالحه و تعامل با ایران می گفت؛
ایران بازیگری جدی است و روی زمین وجود دارد.
مقصود وی تکیەی تهران بر شبکەای از نیروهای نیابتی و بازیگران غیر دولتی از دریای سرخ تا بحر مدیترانه بود.
حضور زمینی ایران امروز با سیادت اسرائیلیها بر آسمان با چالش مواجه شده: در حقیقت دعوای پادشاه زمین و سلطان آسمان!
اسرائیل از این رهگذر، جنگ نیابتی را به مستقیم تبدیل کرده و با تضعیف بازوهای منطقهای ایران بنا دارد راهبرد جنگ نامتقارن ایران را بی ارزش نماید.
حملات پریشب ایران که پس از یک دورەی سخت خویشتن داری انجام شد، بیانگر تن نهادن اجباری به تغییر قواعد جنگ است.
با تلافی محتمل اسرائیل میتوان قسمی جنگ فرسایشی میان طرفین را تجسم کرد.
مشابه جنگ فرسایشی مصر و اسرائیل در فاصلەی مارچ 1969 تا اگست 1970.
در این 18 ماه ضمن تبادل آتش روزمره میان طرفین و نیردهای هوایی و دریایی، بارها اسرائیل زیر ساخت های حیاتی مصر را در عمق سرزمینی آن مورد هجوم قرار داد.
جنگ فرسایشی صرفا میان پردەای خونین بین دو جنگ بزرگ و گستردهتر بود˸ شکست ویرانگر 1967 و پیروزی نسبی و ابتدایی در جنگ 1973.
ماحصل آخری، پیمان صلح کمپ دیوید و خروج مصر از دایرەی منازعە با اسرائیل و رها کردن عملی داعیەی رهبری جهان عرب و خاورمیانه بود.
با توجه به فاصلەی جغرافیایی ایران و اسرائیل، قسمی جنگ فرسایشی میان آنان که میتواند ماه ها و سال ها به طول بینجامد، دور از ذهن نیست.
اما نه لزوما با نتایج و پیامدهایی همسان.
ایران آخرین کشور بزرگ منطقه است که هنوز مواضع ضد اسرائیلی اش را حفظ کرده است.
جنگ آن با اسرائیل هم احتمالا آخرین جنگ دولت یهود با یک کشور خاورمیانه خواهد بود.
به هر طریق پیامدهای آن، بخشی از روندهای آیندە را تعیین می کند.
صلاح الدین خدیو