«الفِ» گریزان (۴)

این شکل نوین ِقدرت نه از طریق سرکوب، بلکه از طریق تزریق شک، تردید و داده عمل می‌کند. نظارت دیگر فقط از بالا نیست؛ همه‌جانبه است، در همه‌چیز و از درون. در این وضعیت، ما همزمان زیسته‌ایم و زیسته می‌شویم؛ هم سوژه‌ایم و هم ابژه‌ی کنش‌های دیجیتال.

#جستارهای_فلسفه_و_هوش‌_مصنوعی

کابل ۲۴: حیات سایبری دارد زندگی ما را به الگوریتم بدل می‌کند. معلوم نیست هنوز خودمان را می‌شناسیم، یا تنها بازتاب خود را، در صفحه‌ای دیگر زندگی می‌کنیم.

پیشاپیش درون «شکل زندگیِ» غریبی افتاده‌ایم، در دل آشوب پرتلاطمی که سر و ته ندارد؛ جبهه‌اش ذهن ماست، میدانش زبان و تصویرِ ما، و هدفش شکل‌دادن به فهم ما از «واقعیت» و «حقیقت» و حتی شکل دادن به تجربه‌ی زیسته و روایتِ قصه‌ی زندگی ما. به قول بودریار در دنیایی زندگی می‌کنیم که توهم واقعیت جای خود واقعیت را گرفته.

«الفِ» بورخس می‌تواند پیش‌نمادی باشد از همین وضعیت سایبر-هیبریدی انسان معاصر، جایی که جهان به یک شبکه‌ی بی‌پایان داده بدل شده‌است. انسان در برابر این الف، دچار سرگیجه و اضطراب است. لحظه‌ای که بورخس چشم به «الف» می‌دوزد، تجربه‌ای را از سر می‌گذراند که فراتر از زبان است: دیدن همه‌چیز، بی‌درنگ، بی‌مرز.

این لحظه، نه فقط انفجار دریافت، بلکه تولد روایت اوست، نقطه‌ای که ذهن و زبان، مرزهای آگاهی خودش را می شناسد. اما پرسش اساسی اینجاست: آیا چیزی جز انسان، توان روایتِ چنین تجربه‌ی درونی‌ای را دارد؟

در عصر هوش مصنوعی و ماشین‌های شاعر، پرسش از آگاهی به مهم‌ترین مسئله تبدیل شده. آیا هوش مصنوعی می‌تواند تجربه درونی داشته باشد؟ ما خودآگاهی داریم و هنوز نمی‌دانیم «خودآگاهی» چیست.

ذهن و مغز دو چیز کاملا متفاوت‌اند. مغز ماهیتی مادی است، بافتی پر از یاخته‌های عصبی و مواد شیمیایی اما ذهن، جریان آگاهی است از تجربه‌ی رابطه‌ی ما با جهان و دیگران، که آمیخته و آغشته‌ست به احساس ترس و درد و شادی و خشم و عشق.

مغز، فقط تا حدودی ذهن را می‌سازد، یعنی واکنش‌های شیمیایی، تجربیات را می‌آفرینند اما این که چه طور و با چه فرآیندی، ذهن به این حجم از تجربه، شکلِ داستانیِ و روایتی معنادار و حافظه‌ای جریان‌دار می‌بخشد و چه‌طور چنین چیزی از مغز پدیدار می‌شود سوالی است که بی‌جواب مانده. هنوز بشر نمی‌تواند توضیح دهد که این جریان ذهنی معناساز، چه طور خودش را از مغز می‌آفریند.

و مهم این که؛ چه طور اگر معناهایی متفاوت بسازد و نگاهش را به جهان تغییر بدهد، دیگر در برابر بعضی وقایع به همان اندازه‌ی قبل نمی‌ترسد و رنج نمی‌بَرَد یا اصلا دیگر دردی احساس نمی‌کند.

این یعنی؛ رنج بُردن وابسته به جریان آگاهی ماست و درد یا قصه، یک واقعیتِ مستقل در جهانِ بیرون نیست، ذهن خلق‌شان می‌کند. وقتی نمی‌دانیم چه طور این کار را انجام می‌دهد پس نمی‌توانیم برنامه‌ی آن را برای «هوش مصنوعی» بنویسیم!

این همان چیزی است که دیوید #چالمرز فیلسوف ذهن، آن را «مسئله دشوار آگاهی» می‌نامد: چگونه ممکن است پردازش داده‌ها، به تجربه‌ی #بودن بدل شود؟ پاسخ کوتاه بسیاری از فیلسوفان و دانشمندان، منفی است. ماشین‌ها، حتی در پیشرفته‌ترین شکل‌شان، فاقد کوالیا «qualia» هستند یعنی تجربه وحس درونیِ عشق، درد، ترس یا رؤیا ندارند.

اگر هوش مصنوعی بگوید: «وقتی تو نیستی، همه‌چیز سرد است، حتی آتش»—آیا واقعاً «نبودن» را فهمیده؟ آیا «سردی» را حس کرده؟ یا فقط کلماتی را چنان تنظیم کرده که به‌ظاهر معنا دارند؟ تفاوت اینجاست که زبان انسانی از دل تجربه‌ی درونی می‌جوشد، اما زبان ماشینی، صرفاً ترکیب احتمالات آماری‌ست.

ادامه دارد…

مژگان خلیلی

کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.