اجازه بدهید در مورد این فیلم از پایان شروع کنیم، آخرین سکانس فیلم زمانی که گمان میکنیم همه چیز به خوبی حل شده، آرامش و امنیت مهیا شده. حرکتی آرام باعث میشود عرقی سرد از تیرههای پشت ما سرازیر شود.
فیلم Cure پایان نیافته است، ادامه دارد…
کابل ۲۴: قتلهای سریالی همواره مضمون مورد علاقهی مخاطبین سینما بوده و هست، چرایی این قتلها، نحوهی عجیب انجام آنها و رمزگشایی و رسیدن به گناهکار اصلی مخاطب را گوش به زنگ تا پایان فیلم نگه میدارد.
حال اگر رویکردی روانشناختی به فیلمنامه افزوده شود قلابی است که به سختی میتوان از آن جدا شد، بعد از پایان فیلم همچنان ذهن را به چالش میکشد و به دیدن دوبارهی آن دعوت میکند
کیوشی کوروساوا با فیلم Cure دقیقاً چنین کاری با مخاطب میکند.
شهر در تسخیر ذهنی خالی است، هیولاهای او بیرون از ذهنش قرار دارند.
با یکی از عجیبترین و خاصترین شرورهای سینما روبرو هستیم: مامیا.
او فقط سوال میکند، خودش چیزی به یاد ندارد، شاید!
مامیا قدرتی عجیب برای تسلط بر ذهن و فکر دیگران دارد، یک شعلهی فندک، کمی آب جاری و قصه شروع میشود.
سوال او این است: “تو کی هستی؟” پرسشی که باعث میشود افکار سرکوبشدهی افراد آزاد شود.
ما کی هستیم؟ انسانهایی سالم، شریف، درستکار و قانونمند یا افرادی هراسان با خشمهای سرکوبشده و کینتوزیهای بسیار؟
ما کی هستیم؟ یک ناامنِ متحرک که با تلنگری خشمهایمان فوران میکند؟
مامیا مقصر است یا ما که تمام آرزوها و آرامش و خواستههایمان را به خاطر دیگران در محفظهی تاریک و نمور ذهن چال کردهایم؟
مامیا فقط بر در این گنجهی نمور کوبید.


