ریاضی، این زبان بیاحساس نظم، دوست دارد همهچیز را در نسبتها و درصدها خلاصه کند. محاسبات آماری میگوید اسرائیل به چند درصد از اهدافش رسید، و حماس به چند درصد.
کابل ۲۴: گویی ویرانی، سوگ، گرسنگی و اضطراب را میتوان در جدول دادهای منظم چید، همانطور که میشود نوسان بازار یا متوسط بارش سالانه را اندازهگیری کرد. اما در جنگ، آنچه از انسان میماند، قابل تقسیم نیست؛ چون آنچه میسوزد، فقط خانه نیست، بلکه «افق معنا» است .
۱⃣ جنگ همیشه روایت زوال معناست، نه فقط نزاع قدرت. در هر طرف، ایدئولوژی میکوشد درد را تئوریزه کند، تا کشتن در منطق ضرورت مشروع جلوه کند. اما ریاضیِ جنگ، از معادله روح ناتوان است. هیچ عددی نمیتواند توضیح دهد که «اعتماد»، این سازه نامرئی تمدن، چه زمانی و کجا فرو میریزد. هیچ آماری نشان نمیدهد کودک دهسالهای که در پناهگاه میفهمد دنیا، جای امنی نیست، چند درصد از ایمانش به انسانیت را از دست داده است.
۲ در غزه، سکوت، بلندترین فریاد است؛ در تلآویو، ترس، همنشین روزمرگی است. هر دو سوی مرز، بازندهاند، چون مرز میان ظالم و مظلوم، در بافتِ تجربه زیسته انسان حل میشود. وقتی رنج به زبانی جهانی بدل شود، تفاوتها در پرتو وحدتِ درد فرو میریزند. این همان نقطهای است که سیاست از کار میافتد، و آدمی باید زبان تازهای برای شهادت بر حقیقت جستوجو کند.
۳⃣ جنگ، آزمایشگاه زوالهای انسانی است؛ نه فقط ویرانی زندگیها، بلکه فرسایش معنای واژههایی چون «عدالت»، «غرور»، و «امنیت». در دنیایی که تصویر بدن بیجان کودک در رسانهها به داده و هشتگ تقلیل مییابد، خودِ دیدن، اخلاقیترین کنش میشود. چون دیدن، مانع فراموشی است؛ و فراموشی، نخستین گام توجیه است.
۴⃣ در نهایت، هیچ پیروزیای در سرزمینی که روحش سوخته، وجود ندارد. هر دو طرف، برنده آمارند و بازنده معنا. ریاضی به پایان میرسد، اما سوگ، ادامه دارد. و شاید تنها درس باقیمانده این فاجعه آن است که انسان هنوز باید یاد بگیرد چگونه شکست بخورد بیآنکه انسانیتش را از دست بدهد.
آدمی وقتی رنج دیگران را میبیند و بیتفاوت میماند، نه تنها شکست خورده، بلکه منقرض شده است.


