“… چهها که نوشتیم!” کتابیست از زندهیاد “رهنوردِ زریاب” داستاننویس، پژوهشگر و ادبیاتشناس برجستهی کشور.
کابل۲۴: این کتاب، در برگیرندهی دوازده نوشتهی پژوهشی است که سالها پیش برای بار نخست و سپس برای بار دوم با افزودهها و ویرایش تازه از سوی انتشارات “عرفان” در ایران منتشر شدهاست.
من گپهایم را دربارهی این کتاب، در چهار زمینه بخشبندی کردهام:
گپ اول:
“ولتر” می نویسد: “آفرینش دقیق، جانمایهی کار عمیق است”.
نبشتن به گونهی معیاری، کار دشوار است؛ اما این دشواری زمانی فرادید مان میآید که با روشهای نوشتاری آشنا باشیم؛ ولی دانستن روشهای نوشتاری هم، تنها یک جنبهی از کار متن است؛ کُل کار نیست.
مهمترین ویژهگیِ یکنوشتهی خوب، کاربرد درست واژهها در ساختار جمله و بیرون دادن فضای درونی متن در نگارش است.
“… چهها که نوشتیم!” افزون برارزشهای محتواییاش، مجموعهایست که میتواند جُستارهای آن، خواننده را بهاقلیم ناشناختهها رهنمون گردد.
هرچند در سالهای پیشین، با چاپ مجموعههایی مانند: “گنگِ خوابدیده”،” حاشیهها”،”شمعی در شبستانی”و… ، گواه کار گستردهی زندهیاد استاد “رهنورد زریاب” در حوزهی اندیشهآفرینی بودهایم؛ اما بدون گمانه زنیهای مملو از “غرَض ومرَض” باید گفت که کار او در مجموعهی “… چه ها که نوشتیم!” با توجه به میزان تسلطش در زبان پارسی، بسیار چشمگیر است.
گپ دوم:
“الیوت” باری نبشته بود:” بیشتر نویسندهگان در قلمرو ادبیات و شبه ادبیات، به صورت وحشتناکی از روند سرشار از پویه و جولان ادبیات امروز عقب ماندهاند؛ ازاینرو اینان راهی را “طی” نمیکنند؛ بل خود “طی” میشوند”.
ولی رهنورد با آگاهی فراگیر و درک مؤلفههای ادبیات امروز، از شمار نویسندهگانی بود که “طی” کرد؛ اما خود هرگز “طی” نشد.
این “طی” کردنها و”طی شدنها” زمانی دستیاب می شود که مقالههایی مانند: مقولهی “ریزهگرایی و ریزهگرایی در ادبیات، دوسه گپ دربارهی نقد ادبی، آیا آن charisma میتواند بود، بیایید که اندکی رسوا شویم، قصه.ی غم انگیز جشنهای ما” و شمار دیگر مطالب این کتاب (…چههاکه نوشتیم!) را با دقت بخوانیم.
از دید من، “رهنورد”نویسندهی” بسیار اندیش و بسیار نویس ” بود. بسیار نویسی مشمول اشتغالات ذهنی او در حوزههای آفرینش (داستان ، رمان، پژوهش وتلویحن تاریخ و سیاست) بود؛ ولی بسیار نویسی ژرف، از ویژهگیهای کار او بود.
باتوجه به این که در جامعهی ما بسیاری از نویسندهگان از بهر داشتن “جنون شهرت” به بیماری پُرنویسی مصاب اند؛ اما رهنورد از آن رده نبود.
گپ سوم:
“جان دیوی” روانشناس مشهور در بحث دریافت عقدههای روانکاوانهی انسان مینگارد: “بروز عقدههای ناشی از خودخواهی وخودبرتربینیهای فردی، عامل تحریف اررزش واقعگرایی در انسان است”.
با استناد بههمین توجیه، بسیاری از آدمها بهسوی هرگونه ارزشی، عقدهمندانه نگاه میکنند؛ این ناواقع بینیِ مبتنی بر عقدهی خودبرتربینی، افزون بر زمینههای دیگر، در زمینهی ادبیات و فرآورده های ادبی نیز بسیار چشمگیر است؛ اما رهنورد، نویسندهای بود خالی از عقده که با واقعبینی، دیدگاهش را درکتاب “… چه ها که نوشتیم.”! برای خواننده مطرح میکند. بهگونهی مثال بخشی از نبشتهی “مقولهی ریزهگرایی و ریزهگرایی در ادبیات” را که در پاسخ به نوشتهی” صبورالله سیاهسنگ” نگاشته، باهم میخوانیم:
“هر چند سیاهسنگ، در نبشتهی خودش، ازمقولهی مینی مالیزم نامی نبردهاست و نیز تعریف روشنی از “کوتاهسُرایی” بهدست ندادهاست، با اینهم -با نظرداشت مثالها و نمونههایی که آوردهاست- خوانندهی آگاه بدین نتیجه میتواند رسید که مقصود نویسنده از کاربرد مقولهی “کوتاهسُرایی” همین مینیمالیزم بوده که من آن را -همانگونه که گفتم- به “ریزهگرایی” تعبیر کردهام.”
گپ چهارم:
بافت نثر کهن با نثر امروز و استفاده از تعبیرهای کلاسیک و کاربرد آنها در نگارش مقالههای این مجموعه (… چهها که نوشتیم!) از ویژهگیهای کار نویسندهی آن است.
کاربرد تعبیرهای طنزآلود بهروش کهن مانند:”نگه کردن عاقل اندر سفیه”، از مواردیست که از یکسو ارزش کار استاد “زریاب” را در بهکارگیری آگاهانهی واژهها و مصطلحات میرساند، و از سوی دیگر توانایی احاطهی اورا بر زبان قشنگ پارسی نشان میدهد.
راهش پُر رهرو و یادش جاودانه باد!
جاویدفرهاد