سرشت و سرنوشتِ «تاریک» جنبش روشنایی

جنبش روشنایی، در نوع خود، بزرگ‌ترین همایش مدنی بی‌سابقه در تاریخ افغانستان بود.هزاره‌های بازمانده از قدرت سیاسی و اقتصادی، و فاقد ویژگی‌های امتیازآفرین جغرافیایی و سرزمینی، مثل راه داشتن به مرزهای منطقه‌ای، هم به موجب نوع خاص تربیت مذهبی و هم به خاطر محرومیت‌ها و محکومیت‌های تاریخی، نشان دادند که آماده‌ترین نیرو برای پیوستن به اردوگاه و آوردگاه مدنیت و اعتراضات مدنی هستند.

حمید شهاب

کابل۲۴: هم جنبش تبسم و هم جنبش روشنایی، به مثابه دو بزرگ‌ترین همایش مدنی تاریخی، هویت و ماهیت مدنی هزاره‌های شیعه را برملا کرد. اما این دو حرکت بزرگ و بی‌بدیل، نه تنها هیچ دستاوردی برای راه‌پیمایان معترض نداشت، بلکه این تنها گزینه موجود و در دسترس شیعیان، به بدترین شکل ممکن و برای همیشه از آنان باز گرفته شد.

اعتراض در برابر انحراف خط برق ۵۰۰ کیلوولتی ترکمنستان از مسیر بامیان به سالنگ، اگرچه صدها هزار انسان عدالت‌طلب را در دوم اسد ۱۳۹۵ به خیابان کشاند، اما آرمان عدالت‌طلبی مدنی هزاره‌ها را نیز برای همیشه منکوب و مدفون کرد.

ظاهر امر این بود که مردم را هم در ۲۷ ثور و هم در ۲ اسد، برای طرح مطالبات مشروع، با «نه» گفتن به ستمِ برآمده از تبعیض سیستماتیک و تاریخی، در قالب مظاهره مدنی و مسالمت‌آمیز به میدان و خیابان آوردند: مطالبه‌ای مقدس با اراده‌ای دادخواهانه و عدالت‌طلبانه؛ اما آنچه در پشت اراده آشکار و خیابانی مردم پنهان شده بود، چیزی بود که نه خود سودی برای مردم داشت، و نه مردم سودای آن را داشتند: قدرت‌طلبی و امتیازگیری سیاسی رهبران جوان و جویای نام و نان!

آنان بر آن بودند که جنبش روشنایی را فرصتی برای حذف رهبران سنتی از مسند رهبری مردم هزاره قرار دهند، اما نتیجه آن شد که به رغم سلاخی ده‌ها جوان تحصیلکرده و دانشگاه‌رفته هزاره، نه توانستند از سدّ رهبران سنتی عبور کنند، و نه حکومت را به پذیرش خواسته محوری خود، یعنی خودداری از انحراف خط ۵۰۰ کیلوولتی ترکمنستان از مسیر بامیان به سالنگ، متقاعد کنند. از این جهت جنبش روشنایی، تاریک‌ترین حرکت مدنی‌ای بود که به بیهوده‌ترین شکل ممکن هیاهوی بسیار بر سر هیچ به راه انداخت.

برای سران جنبش روشنایی، هیچ چیز مهم‌تر از رسیدن به نام و نان نبود و نیست. عطش عجیب و سیری‌ناپذیر آنان برای رسیدن به قدرت و سلطه بر سرنوشت سیاسی مردم، تا آنجا بود که کار کنار زدن رهبران سنتی هزاره‌ها را با همان روشی در پیش گرفتند که دقیقا رهبران سنتی در سی سال گذشته به آن متمسک شده اند: استفاده ابزاری از مردم! کاری تا آن مایه وقیح و غیر انسانی که به رغم هشدارهای مکرر و آگاهی از وقوع یا احتمال بالای وقوع حمله انتحاری در میان تظاهرات‌کنندگان معترض، حاضر نشدند بر مطالبات منحوس درونی و نفسانیات چموش و سرکش خود لگام بزنند و جوانان مردم را در مسلخ دهمزنگ، به کشتن ندهند!

این اما تمام آن چیزی نبود که در جنبش روشنایی ۱۳۹۵ اتفاق افتاد، بلکه حیف و میل میلیون‌ها پول سرازیرشده از سوی مهاجران مقیم در ممالک غربی، روسیه و استرالیا برای کمک به خانواده‌های شهدا و تحقق اهداف و آرمان‌های اعلامی سران جنبش، توسط آنان به جیب زده شد و مدعیان دردمندی و دلسوزی به مردم، از قِبَل جنبش عظیم روشنایی به آلاف و الوف رسیدند و نشان دادند که اگر این مدعیان نوظهور رهبری مردم هزاره، به جای رهبران سنتی این قوم تکیه بزنند، کاری می‌کنند که روی رهبران سنتی سفید شود!

افزون بر این، آنان در ضمن بی‌تجربه‌گی سیاسی برای مواجهه با رهبران دیگر طیف‌های سیاسی ـ اجتماعی افغانستان و نابرخورداری از قدرت چانه‎‌زنی با آنان، توانایی و شایستگی نمایندگی از ارزش‌ها و باورهای مذهبی جامعه تشیع را هم نداشتند / ندارند. برای جامعه شیعه و هزاره، مثل هر جامعه مذهبی دیگر، ارزش‌های مذهبی در درجه نخست اهمیت و اولویت قرار دارد، و درجه اعتبار مذهبی این چهره‌های لوکال و محلیِ فاقدِ وزنِ اجتماعی، در حد و قدی نیست که آنان را در موقعیت نمایندگی از جامعه کاملا مذهبی هزاره در مواجهه با دیگران بر کشد.

از همه مهم‌تر این که مبنای نگرش این جماعت به شیعیان افغانستان، «هویت قومی» است/بود، نه «هویت شیعی». مشکل این نگرش، تناقض داشتن آن با شعار «ما را حذف نکنید» خودشان در جنبش روشنایی است؛ چرا که نتیجه تعریف هویت شیعیان در ذیل هویت قومی، حذف گروه‌های قومی ناهمگروه با هویت مورد نظر کسانی است که «هویت شیعی» را در حد «هویت قومی» تقلیل می‌دهند. جدای از آن که نگرش معطوف به تفکیک و تفریق هویتی، به اختلاف و پراکندگی، و نهایتا به تضعیف و انزوای سیاسی ـ اجتماعی مجموعه شیعیان منتهی می‌شود ـ که به زیان موجودیت اجتماعی و منافع سیاسی ـ مذهبی همه است ـ.

افزون بر این، باید تصریح کرد که در چشم‌انداز سیاسی رهبران نوظهور جنبش روشنایی، به عنوان نسل سوم رهبران شیعه و هزاره، هیچ‌ جایگاهی برای تعامل با سایر اقوام و مذاهب افغانستان، تعریف نشده و این در حالی است که افغانستان، خانه مشترک همه اقوام و مذاهب موجود در کشور است، و در شرایط شکننده کنونی، حفظ وحدت و فاصله‌گرفتن از نفاق و نفرت و تفرقه، اولویتی راهبردی و ضرورتی بنیادی محسوب می‌شود.

واکنش‌های مسموم و گزنده‌ای که از سوی برخی نمایندگان سایر اقوام ساکن کشور در قبال تظاهرات دوم اسد، و رویدادهای پیرامونی آن نشان داده شد، صرف نظر از مشروع یا غیرمشروع بودن، ناشی از سوء مدیریت رهبران نوظهور جنبش روشنایی و موج‌سواری‌های شهرت‌طلبانه آن‌ها بود که از آن‌سو به تعمیق شکاف، فاصله و واگرایی میان اقوام و مذاهب کشور، دامن زد.

در نهایت، جنبش روشنایی به رغم آن که می‌توانست بزرگ‌ترین اهرم فشار برای تثبیت جایگاه حقوقی ـ مدنی شیعیان افغانستان باشد، به علت سوء مدیریت و سرء استفاده شتابزده سران این جنبش از پول و حضور مردم، به بزرگ‌ترین عامل شکست تاریخی این مجموعه مبدل شد.

یادآوری: این متن به تاریخ جولای ۲۴, ۲۰۱۸ در خبرگزاری افق منتشر شده‌بود و امسال به مناسبت سالگرد فاجعه دوم اسد، بازنشر می‌شود.

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *