ادبیات از یک نگره، مجموعهای از فرآوردههای ذهنی انسان در چارچوب انگیزههای هنری است که در یک گونهی ویژه (شعر، داستان، رمان، طنز، نثر ادبی و…) ارائه میشود.
کابل۲۴: جانمایهی آثار ادبی یا در کلیّت محتوای این آثار، اندیشه است که با شالودهی هنری یکجا میشود و سپس بهدلیل هنری بودن، جنبههای حسی، احساسی و عاطفی انسان را بر میانگیزد و بهنقل از ” ارستو ” بر نفسِ مخاطب تأثیر میگذارد.
شاید در اینجا پرسشی مطرح شود که اگر هدف کُلی ادبیات ارائه اندیشهی محض برای پاسخ بهنیازهای فلسفی انسان نباشد و تنها بهبیان زیبایی محض بپردازد ، پس آیا ضرورتِ اندیشهی مبتنی بر فلسفهباوری در آن منتفی نیست؟
پاسخ به این پرسش روشن است؛ زیرا زیبایی خود پدیدهی فلسفی است و شناخت آن نیاز به نگرش فلسفی دارد.
از سوی دیگر تا هنوز در مورد زیبایی تعریف فراگیر (جامع و مانع) از رهگذر فلسفی ارائه نشده و با توجه به تعبیرها، تبیینها وتعریفهای نسبی؛ چیزی بهحیث تعریف، تعبیر و توجیه همهپذیر در این مورد وجود ندارد.
اما باید گفت که در پشت محتوای هر اثر ادبی خوب، اندیشهی قوی وجود دارد و هنگامیکه اندیشهی قوی وجود داشته باشد، بیگمان حضور فلسفه (نگرههای فلسفیِ آمیخته با دیدِ هنری که من از آن بهحیثِ فلسفیدنهای شاعرانه نام میبرم) در متن اندیشه، امریست ناگزیر؛ زیرا فرآوردهی هنری، محصولیست از کار فکری و تفلسف انسان به زندگی، طبیعت و ماورای آن.
(بخشی از یادداشتهای ادبی من)
جاویدفرهاد