از وقایع شگفت قرن بیستم در مصر یکی هم این که پس از پایان جنگ جهانی دوم یک پزشک ناشناس آلمانی به نام «آربرت هایم» به قاهره آمد، اتاقی در هتل «قصر المدینه» کرایه کرد و ۴۴سال در همانجا ساکن شد، پیش شیوخ الازهر رفت و اعلام کرد میخواهد به اسلام روی بیاورد طی مراسمی پس از مسلمانی نامش را هم به«طارق حسین فرید» تغییر داد، و با افراد محلهی حیالحسین قاهره و شارع الموسکی شروع به معاشرت صمیمانه کرد.
کابل ۲۴: مردم میدیدند که طارق حسین فرید همیشه قرآنی در دست دارد و بیشتر روزش را در مسجدی به تلاوت قرآن مینشیند و گهگاهی در کافهی جروبی برای قهوه خوردن میرفت و برای بچهها همیشه شیرینی و تنقلاتی همراهش بود؛ با دندانپزشکی به نام دکتر عبدالمنعم الرفاعی آشنا شد که به تصوف علاقمندش کرد و در مجلس صوفیان مصری حاضر میشد؛ یکی از سرگرمیهایش عکاسی از کودکان و مکانهای محبوبش بود؛ اما خودش در هیچ یک از عکسهایش ظاهر نمیشد.
۴۴سال مردم قاهره با او خو گرفتند و او هم در مراسم افطار و آذینبندی رمضان و سحریهای مسلمانان و مراسم الازهر کمک میکرد اما هیچگاه با آنها همغذا نمیشد به بهانهی اینکه باید رژیم غذایی خاصی را رعایت کند.
این پزشک آلمانی پس از ۴۴سال زندگی مخفیانه مبتلا به سرطان میشود و در سال ۱۹۹۲م میمیرد.
با مرگ و تحقیقات روی جسدش، راز زندگیاش فاش میشود که او از پزشکان اردوگاه نازیهای ارتش هیتلر بوده و در شکنجه قربانیان با کشتن و تزریق گاز و سم به زندانیان شرکت داشته است.
دکتر عبدالمنعم که او را به صوفیگری علاقمند کرده بود پسری داشت که این پزشک جنایتکار را عموطارق صدا میکرد بعد از مرگش گفت:
«عمو طارق مرد خوبی بود و هرگز معلوم نبود که او یک جنایتکار نازی است، او همیشه از من در درمانگاهِ بابا عکس می گرفت و هرگز دوست نداشت از خودش عکس بگیرد»
صاحب هتل در تحقیقات بازجویی اظهار کرده بود که طارق یا همان دکتر«آربرت هایم» تا نیمهشب مشغول تلاوت قرآن بود و به سه زبان صحبت میکرد و قصد ترجمه قرآن را داشت.
همو که در پرونده اردوگاه نازیها دربارهاش گزارش دادهاند که: در عمل جراحی بر روی زندانیان بدون بیهوشی، خارج کردن اعضای بدن از بدن افراد سالم برای انجام تحقیقات، تزریق بنزین و گازهای سمی به قلب زندانیان، بریدن سر یک نفر برای حفظ خاطره به دلیل اقدامات زندانی لجبازی در بازجویی، ساختن آباژور از پوست زندانی دست داشته است.
این دست از اطلاعات وقتی فاش شد که پسر این پزشک آلمانی پس از مرگش وارد قاهره شد و درخواستش این بود که به آخرین وصیت پدرش مبنی بر اهدای جسدش برای تحقیقات پزشکی عمل شود؛ اما «محمود دومه» پسر همان صاحب هتلی که «هایم» در آن اقامت داشت و از هایم زبان انگلیسی آموخته بود به دلیل مخالف بودن این وصیت با شرع مانع اجرای وصیت شد و هایم پزشک جنایتکار آلمان نازی را طبق شریعت اسلامی غسل دادند و با کفن دفن کردند.
در گزارشهای زندگی او در آلمان آمده که هایم 300 نفر را در یک اردوگاه زندانی در شمال اتریش با تزریق مستقیم سم، روغن و آب به قلب، پس از قطع اعضای بدن آنها بدون بیهوشی برای سنجش توانایی آنها در تحمل درد، کشته بود.
هنگامی که از سفیر آلمان “اربیل” در مورد شخصیت هایم پرسیده بودند، وی او را فردی سادیست توصیف کرده بود که بنابر میل شخصیاش به این اقدامات دست زده است نه دستورات سلسله مراتبی مافوقهای خود.
تغييرات شخصیتی این افراد را اگر اصلأ بتوانیم تغییر بنامیم باید جزو مهمترین موضوعات روانکاوانه در نظر گرفت.