ترامپ وقتی پوتین را به آلاسکا کشاند، هیچچیز را به تصادف نسپرد. آلاسکا زمانی مال روسیه بود و حالا محل دیدار، عبور دادن پوتین از میان جنگندههای اف-۳۵، هماهنگ کردن غرش بمبافکن بی-۵۲ بالای سرش، و سوار کردنش در موترهای امریکایی، همه یک زبان داشت: «اینجا قلمرو و این امکانات ماست، و قواعد بازی را ما تعیین میکنیم.»
کابل ۲۴: این همان دفترچهای است که واشنگتن بارها در تاریخ گشوده است. از ترومن که استالین را با خبر آزمایش بمب اتمی در پوتسدام مرعوب کرد، تا آمریکاییها که خروشچف را میان صنایع مدرنشان گرداندند، یا حتی نیکسون که در چین با صحنهآرایی باشکوه سنتی روبهرو شد. پیام همیشه یکسان بوده: قبل از اینکه دیپلماتها حرف بزنند، قدرت نرم و سخت سخن میگوید.
با اینحال پوتین، مردی نیست که تنها به صحنه نگاه کند. او هم برگههای خود را روی میز دارد: جنگ اوکراین که هنوز گره اصلی امنیت اروپا و دغدغهی واشنگتن است.
نفوذ روسیه بر بازار انرژی و تأثیرش بر اقتصاد اروپا و نزدیکی روزافزون به چین و امکان استفاده از شرق برای فشار به غرب.
نمایش قدرت امریکا در آلاسکا میتواند چشمها را خیره کند، اما اگر پوتین موفق شود در معاملهای امتیازهایی درباره اوکراین یا تحریمها بگیرد، این صحنهی پرزرقوبرق چیزی بیش از یک نمایش نخواهد بود.
این دیدار نه فقط یک صحنهسازی دیپلماتیک، که تصویری از وضعیت امروز جهان بود: غرب هنوز میتواند ابزارهای قدرتش را به نمایش بگذارد، اما نمیتواند مطمئن باشد که همین ابزارها نتیجهی سیاسی دلخواه را به بار میآورد.
نظم جهانی در مرحلهای است که «تصویر قدرت» با «واقعیت قدرت» فاصله گرفته. پرسش بزرگ برای همهی بازیگران ـ از اروپا تا آسیا ـ این است:
آیا جهان دارد به سمت دورهای میرود که نمایشها دیگر کارکرد بازدارندگی ندارند؟ آیا پوتین میتواند همانطور که در سریالهای تاریخ بارها دیدهایم، ورای هیاهوی صحنه، با یک حرکت حسابشده، کل نمایش را بیاثر کند؟ یا آنکه در دوران پلتفرم و کادر درست دوربین، همین غرشها و زاویه دوربین است که کار را تمام میکند؟


