از منظر اقتصاد سیاسی، سرمایهداری در مسیر بازتولید سرمایه، هرگاه با بحران اضافهتولید روبهرو شده، به ترفندهای تازهای برای بقا دست زدهاست.
کابل ۲۴: هنگامی که بازار ناتوان از جذب کالا میشود، سرمایه با چرخشی هوشمندانه، نیازهای تازهای میآفریند تا چرخهٔ مصرف و انباشت ادامه یابد. در این منطق، «نیاز» دیگر از دل زندگی انسانی نمیروید، بلکه از دل نظام تولید و تبلیغ زاده میشود. انسانها «احساس نیاز» میکنند چون سرمایه آن را در آنان تولید کردهاست.
هوش مصنوعی نیز در همین چارچوب زاده شد. نه صرفاً بهعنوان ابزار علمی، بلکه بهمثابه کالای نوینی برای فروش و بازاری تازه برای مصرف. انسان مدرن امروز در برابر این ابزار دچار شیپرستی نوین شدهاست و با اتکا بر آن برای اندیشیدن بجای اتکا بر خرد انسانی، از خود بیگانهتر میشود.
تا جاییکه در تداومِ اعلانِ مرگها، با طلوعِ عصرِ هوش مصنوعی و واگذاریِ تفکر به الگوریتمها، من مرگِ سوژهٔ اندیشنده را اعلان میکنم.
ده سال قبل هیچ تصوری از اینکه روزی نیازمند هوش مصنوعی شویم نداشتیم، ده سال بعد تصورِ زندگی علمی و حرفهای بدون هوش مصنوعی ناممکن مینماید، البته تا حدی امروز نیز. این همان مثال واضح چرخش دیالکتیکی سرمایه است: هر بار که به بنبست میرسد، نهتنها کالایی تازه، بلکه «انسانی تازه» میآفریند، انسانی که برای بقای خود به کالای جدید وابسته باشد.
موضوع دیگر، رمزارزهای دیجیتال اند که بهظاهر نظام مالیِ آزاد را نوید میدهند، اما در بطن خود، فضای فرار از مالیه را شکل دادهاند.
قلمرو مبهم که در آن تجارت و عایدات از چشم نظام مالیاتی میگریزند. این همان چپاول معاصر در قلمرو دیجیتال است. تا جایی که میدانم نهنگهای این بازار (نهنگ اصطلاحی است که برای تریدرهای بزرگ استفاده میکنند) از ضعف نظارت دولتها بهره میبرند تا سود بیمهار بیندوزند.
آنان با استراتژیهای پیچیده، نرخ رمزارزها را بالا و پایین میبرند، نوسانگیری میکنند و به تدریج سرمایهٔ سرمایهگذاران کوچک را مانند ماهیهای کوچک بلعیده و سرمایهدارتر میشوند. چنانچه در یک سال حکومت ترامپ چنین شده است.
کشورهای دارای نظام مالی نیرومند توانستهاند تاحدی این بازار را کنترل و مالیه بر آن وضع کنند، اما اکثریت کشورها در برابر این پدیده ناتواناند.
نتیجه، فرسایش عدالت اقتصادی است. هرجا دولت از مالیه محروم میشود، توانِ تأمین آموزش، صحت و رفاه عمومی تحلیل میرود، نابرابری اقتصادی تسریع شده و خدمات عمومی تضعیف میشود. از این رو من مخالف با این بازاری سیاه نوین هستم.
—
تذکر: دیدگاهی که در این نوشته دربارهٔ رمزارزها بیان شدهاند، هنوز در مرحلهٔ تأمل و شکلگیریاند. مطالعات من در این حوزه محدود است و ممکن است با مطالعات بیشتر نظر کنونیام دگرگون شود. ازاینرو، آنچه در اینجا آمده، بیش از آنکه موضع نهایی باشد، طرحی اولیه برای اندیشیدن و گفتوگو در این زمینهاست.
جمشید مهرپور_کابل


