“آدینه” مشهور به “بازگل بدخشی”، محلیخوان محبوب افغانستان، در یکی از روستاهای شهرستان “کشمِ” ولایت بدخشانِ بزرگ زاده شد.
بازگل بدخشی پسانها به “بلبلِ بدخشان” شهرت یافت.
کابل۲۴: با آنکه بازگل بهرهی کامل از خواندن و نوشتن نداشت؛ ولی در ترانهسُرایی، آهنگسازی و نوازندگی (بهویژه غیچکنوازی) از پیشگامان موسیقی محلی بود.
گفته میشود که “وی ایجادگر سبکی بهنام ساز قطغن زمین نیز بود.”
از میان آهنگهایی که وی خواندهاست، آهنگهای “آمدی ای یارِ وفادارم اِی+دستهی گُل شوخِ ستمگارم اِی” و “ای شوخ سرِ زلفِ ترا تاب کی داده+ چشمِ عسلِ مستِ ترا خواب کی داده” بسیار مشهور است.
زندهیاد بازگل، فلکخوان نیز بود و در مقامهای “چهارگاه” و “شور” که گونهای از موسیقی خراسانی دانسته میشود، بیشتر آهنگهایش را اجرا کردهاست.
او پس از چندین سال کارکر هنری (از ۱۹۳۶-۲۰۰۹) پس از یکصد و هفت سال زندگی، در روستای “چنار گنجشکان” ولایت بدخشان درگذشت.
وی در آستانهی جوانی، عاشقِ دختری بهنام “نادره” شد.*
نادره تحول شگرفی در زندهگی هنری بازگل ایجاد کرد؛ یعنی از یک “آدینه” مردِ سادهی روستایی که چوپان بود، هنرمندی به بزرگی بازگل بدخشی ساخت؛ نادرهای که با جامهی سرخِ کمرچینِ چرمه دوزی و چادر گلِ سیب بر سر و نوک چادر زیرِ دندان، بر جان و دل بازگل آتش میزد و با دیدنش دست و دلش میلرزید.
بازگل دزدانه از پس دیوارهای نیمه پخسهای باغ، بهنادره که برای نان پختن لبِ تنور مینشست، مینگریست و هزار گونه قصهی یاقوتی عشق را در نگاهِ بدخشانیاش میخواند.
اما این خوشبختی دیری نپایید… نادره به بیماری سل (توبرکلوز) دچار شد و پس از چندی درگذشت.
رویداد مرگِ نادره، بازگل را از درون شکسته ساخت. مردی که تا آن روزگار مانندِ کبک مست روی پتی و پلوان راه میرفت، غمزده و اندوهگین، شبها روی بام گِلی خانهاش خاموشانه بهماه چشم میدوخت.
حس میکرد شبانه باد از پسِ کوهها، با شور دادن کاکُل مَرغزاران، بوی تنِ نادره را َبهدماغش میآورد.
یکدَم هم نادره از خاطرش نمیرفت؛ دختری که با عشوههای معصومانهی روستاییاش، پاک آمد و پاک زیست و زود رفت.
یکشب که قُرصِ ماه در آسمان کامل بود، اندوه نادره سخت بر قلبش سایه افگند. دلش شور زد، اشک گَردِ چشمانش حلقه بست. غیچکش را برداشت و سپس دودِ دلش را اینگونه از سینه و حنجرهاش بیرون داد:
َ”در آرزوی روی تو ای نادره مُردم
دَه بندِ جگر تیرِ غمِ عشقِ تو خوردم
یک عُمر تا قیامت هوسِ روی تو بُردم
به حسرتِ دیدارِ تو جانم بسپردم
در خانه درآیی که مگم زود برآیی”
روانش شاد و یادش گرامی باد!
پانوشت:
*- در گفتوگوی ویژهای که در سال ۱۳۸۴ هجری-خورشیدی با زندهیاد بازگل بدخشی” در هفتهی نامهی “پنجره” داشتم، وی بهماجرای عاشق شدنش و مرگ نادره اشاره کرد که همان سال در همان نشریه، زیر نام “نادره معشوقهی بازگلِ بدخشی بود”، چاپ شد.
جاوید فرهاد