کلمات مثل آدمیانند. شخصیت و قیافهشان متفاوت است. بعضیها ابروهای گره کردهای دارند. عبوسند، چشمهایشان مثل چشمهای یک ماهی مرده است و دستهایشان چنان زبر که غژ غژ حرکتشان بر اجسام، سمباده گوشهای احساس است.
کلمات گاهی گاز میگیرند. گاهی چنان که ابوحیان توحیدی در بصائر الذخائر گفت: «ای بسا کلمه که به صاحب خود گوید از من بگریز» رو به ذهنها استغاثه میکنند که بر قلمها یا زبانها جاری نشوند. گاهی طعنه می زنند و گاهی نشتر.
کابل۲۴: بدترینشان اما آنهایی هستند که مثل یک غریبه کم حرف در گوشه یک قهوهخانه خالی از همهمه و خنده و مشتری، مینشینند و هر وقت که می پرسی؟ «چی میل دارید؟»، غرغری میکنند و به زبانی که نمیفهمی حرف میزنند.
این کلمات غروبهای جمعه، به سمت پنجره بخار گرفته قهوه خانههای چرک کهنه که پاتوق تنهای تنها هستند، قوز میکنند و هیچ نمیگویند و تو با این همه سکوت چندش پر از اضطرابشان باز مطمئنی که دارند زاغ تو را چوب میزنند.
این کلمات پوستهای چروکی دارند، دماغی قوزدار و خالی گوشتی که دورتادورش را موهای زبر احاطه کرده است.
این کلمات بوی نمناکی میدهند، بوی رطوبت، بوی خیس شدن، بوی برهنگی یک تن پر از آبله، Athazagoraphobia یکی از این کلمات است.
تلفظاش حال آدم را به هم میزند و نفس در میانه آن کم میآید. آثازاگرافوبيا یعنی ترس از فراموش شدن، ترس از جايگزين شدن، ترس از ناديده گرفته شدن.
آثازاگرافوبيا دردسترسترین احساس آدم زمینی است که شکنجهاش این است که میتواند روی زمین آسمان را تخیل کند.
سهند ایرانمهر