توسعه در روابط بینالملل به عنوان یکی از شاخههای مهم مطالعات سیاسی و اقتصادی، به بررسی چگونگی تعامل کشورهای مختلف، به ویژه کشورهای در حال توسعه یا “جهان سوم”، با یکدیگر و با کشورهای توسعهیافته میپردازد.
کابل ۲۴: کشورهای جهان سوم، اصطلاحی که در دوران جنگ سرد شکل گرفت، به کشورهایی اشاره دارد که در بلوکهای سرمایهداری یا کمونیستی قرار نمیگرفتند و اغلب از نظر اقتصادی و سیاسی به طور کامل توسعه نیافته بودند. این کشورها با چالشهای زیادی در راه توسعه اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مواجه هستند، که به طور مستقیم بر جایگاه و نقش آنها در روابط بینالملل تأثیر میگذارد.
مفهوم توسعه در روابط بینالملل
در روابط بینالملل، توسعه به معنای فرآیند تغییرات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی است که کشورها را از وضعیت توسعهنیافتگی به وضعیت توسعهیافتگی سوق میدهد. توسعه میتواند ابعاد مختلفی داشته باشد، از توسعه اقتصادی و بهبود استانداردهای زندگی گرفته تا ایجاد نظامهای دموکراتیک و حقوق بشر.
چالشهای کشورهای جهان سوم
کشورهای جهان سوم با چالشهای گستردهای در زمینه توسعه مواجهاند. از جمله این چالشها میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. وابستگی اقتصادی: بسیاری از کشورهای در حال توسعه به منابع طبیعی و مواد اولیه وابستهاند و اقتصاد آنها به طور عمده بر صادرات این محصولات استوار است. این مسئله موجب میشود که آنها در برابر تغییرات در قیمتهای جهانی آسیبپذیر باشند.
2. ناپایداری سیاسی: کشورهای جهان سوم اغلب با بیثباتی سیاسی مواجهاند که میتواند توسعه را تحت تأثیر قرار دهد. انقلابها، کودتاها و جنگهای داخلی میتوانند به شدت به زیربناهای اقتصادی و اجتماعی آسیب برسانند.
3. ساختار نابرابر بینالمللی: نظام اقتصادی بینالمللی، که به شدت توسط کشورهای توسعهیافته طراحی شده، میتواند باعث تثبیت نابرابریهای موجود شود. کشورهای جهان سوم در بسیاری از موارد از قدرت چانهزنی کمتری در سازمانهای بینالمللی برخوردارند و این مسئله بر توانایی آنها برای بهرهبرداری از فرصتهای اقتصادی و سیاسی تأثیر میگذارد.
4. مسائل زیستمحیطی: بسیاری از کشورهای در حال توسعه با مشکلات زیستمحیطی جدی مواجه هستند، از جمله تخریب منابع طبیعی، جنگلزدایی و تغییرات آب و هوایی. این مسائل میتوانند توسعه پایدار را با مشکل مواجه کنند.
نظریههای توسعه در روابط بینالملل
نظریههای مختلفی درباره توسعه در روابط بینالملل ارائه شدهاند که هر یک از آنها به زوایای متفاوتی از مسئله توسعه پرداختهاند:
1. نظریه نوسازی (Modernization Theory): این نظریه معتقد است که توسعه به معنی حرکت کشورها از وضعیتهای سنتی و کشاورزی به سمت اقتصادهای صنعتی و مدرن است. این فرآیند نیازمند تغییرات فرهنگی، سیاسی و اقتصادی است. نظریه نوسازی بر این باور است که کشورهای در حال توسعه میتوانند با الگو گرفتن از کشورهای توسعهیافته به پیشرفت دست یابند.
2. نظریه وابستگی (Dependency Theory): نظریه وابستگی معتقد است که کشورهای جهان سوم به دلیل ساختار نابرابر نظام سرمایهداری جهانی، در وضعیت وابستگی اقتصادی به کشورهای توسعهیافته قرار دارند. این وابستگی مانع از توسعه مستقل این کشورها میشود و باعث میشود که آنها در چرخهای از فقر و عقبماندگی گیر بیفتند.
3. نظریه نظام جهانی (World-Systems Theory): این نظریه بر این باور است که نظام اقتصادی جهانی به گونهای طراحی شده که کشورهای توسعهیافته در مرکز این نظام قرار دارند و کشورهای جهان سوم در حاشیه. این ساختار باعث میشود که کشورهای حاشیهای نتوانند از منابع اقتصادی خود به طور کامل بهرهبرداری کنند و همواره در وضعیت توسعهنیافتگی باقی بمانند.
نقش سازمانهای بینالمللی در توسعه
سازمانهای بینالمللی مانند سازمان ملل متحد، بانک جهانی، صندوق بینالمللی پول (IMF)، و سازمان تجارت جهانی (WTO) نقشی کلیدی در توسعه کشورهای جهان سوم ایفا میکنند. این سازمانها با ارائه کمکهای مالی، مشاورههای اقتصادی و فنی، و تدوین سیاستهای بینالمللی میتوانند به کشورهای در حال توسعه در رسیدن به اهداف توسعهای کمک کنند.
دیپلماسی توسعه و روابط جنوب-جنوب
در دهههای اخیر، کشورهای جهان سوم تلاش کردهاند تا با گسترش روابط میان خود، نظام جدیدی از دیپلماسی اقتصادی و سیاسی را ایجاد کنند که تحت عنوان “روابط جنوب-جنوب” شناخته میشود. این روابط بر همکاریهای اقتصادی و تجاری میان کشورهای در حال توسعه متمرکز است و تلاش میکند تا نظام نابرابر جهانی را به چالش بکشد.
نتیجهگیری
توسعه در روابط بینالملل برای کشورهای جهان سوم فرآیندی پیچیده و چندبعدی است. این کشورها باید با چالشهای داخلی و خارجی روبرو شوند و همزمان از فرصتهای موجود در نظام جهانی بهره ببرند. تلاش برای دستیابی به توسعه پایدار و کاهش نابرابریها در عرصه بینالمللی همچنان یکی از دغدغههای اصلی این کشورها در روابط بینالمللی است.
منابع:
1. “Development as Freedom” by Amartya Sen
کتابی که به نقش آزادیهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در توسعه میپردازد.
2. “The End of Poverty” by Jeffrey Sachs:
کتابی که به استراتژیهای خروج از فقر و توسعه پایدار در کشورهای جهان سوم میپردازد.
3. “Theories of Development: Contentions, Arguments, Alternatives” by Richard Peet and Elaine Hartwick
تحلیل نظریههای مختلف توسعه و نقد آنها.
4. “Dependence and Underdevelopment: Latin America’s Political Economy” by Fernando Henrique Cardoso and Enzo Faletto
کتابی در رابطه با نظریه وابستگی و توسعه در کشورهای جهان سوم.
5. “The Postcolonial State in Africa: Fifty Years of Independence, 1960–2010” by Crawford Young
بررسی مشکلات و چالشهای توسعه در کشورهای آفریقایی بعد از استعمار.