آیا فردوسی به غزنی آمده بود؟

محل تولد ابوالقاسم فردوسی روستای «پاژ» از توابع شهر تابران در منطقه «توس» در خراسان بزرگ و قدیم است. سوالی که مطرح می‌شود این است که آیا فردوسی به غزنی آمده بود؟

کابل۲۴: بله پاسخ مثبت است. فردوسی از توس به غزنی آمد تا شاهنامه خود را به سلطان محمود غزنوی ارائه و عرضه کند.

منابع متعددی از این ماجرا یاد کرده‌اند. نزدیک‌ترین منبع به زمان فردوسی، کتاب «چهار مقاله» تألیف «احمدبن عمر» مشهور به «نظامی عروضی سمرقندی» است که در آن از سفر فردوسی به غزنی یاد شده است.

این کتاب در سال ۵۵۰هجری قمری به زبان پارسی نوشته شده و همان‌طور که از نام آن پیدا است، مشتمل بر چهار مقاله و ده‌ها حکایت در بیان چهار طبقه از مردم یعنی «دبیران»، «شاعران» «منجّمان» و «طبیبان» است. البته اسم کتاب در ابتدا «مجمع‌النوادر» بوده اما به واسطه این که حاوی چهار بخش و مقاله است، به چهار مقاله شهرت یافته است.

انشاء و نثر این کتاب در سلاست و روانی، هم‌پای «تاریخ بیهقی» تألیف «ابوالفضل بیهقی» است. البته چهار مقاله در تعدد موضوعات، فراتر از تاریخ بیهقی است ولی عروضی سمرقندی در ضبط و ثبت اسامی مکان‌ها، افراد و تاریخ‌ها، نسبت به ابوالفضل بیهقی، ضعیف عمل کرده است.

با این وجود، چهار مقاله عروضی سمرقندی اکنون از منابع مرجع در احوال شخصیت‌های مهم حوزه ما تا نیمه اول قرن ششم هجری قمری به شمار می‌رود.

چهار مقاله به تصحیح علامه «محمد قزوینی» و کوشش دکتر «محمد معین»، تاکنون بارها توسط ناشران مختلف به چاپ رسیده است. در این یادداشت، از انتشارات ارمغان، از صفحه ۷۴ به بعد استفاده شده است.

مجسمه فردوسی

به هر حال عروضی سمرقندی که در تاریخ از او به شاعر، ملازم و کاتب شاهان غوری یاد شده و بیشتر عمر خود را در جغرافیای افغانستان فعلی گذرانده است، حکایت نهم از مقاله دوم را به زندگی ابوالقاسم فردوسی اختصاص داده است.

وی در همین بخش، به سفر فردوسی از قصبه پاژ به غزنی اشاره کرده است اما متأسفانه سلطان محمود ارزش کار فردوسی را ندانست و فردوسی شبانه با ناراحتی از غزنی بیرون شد و به هرات آمد و شش ماه در خانه «اسماعیل وراق» پدر «ازرقی هروی» شاعر بسر برد.

فردوسی از آن پس به زادگاه خود آمد و سپس به طبرستان رفت و مورد احترام و تکریم حاکم آنجا قرار گرفت. سراینده شاهنامه، پس از مدتی حضور در طبرستان دوباره به توس آمد و تا آخر عمر در آنجا بسر برد.

سمرقندی در ادامه داستان نوشته است که سلطان محمود غزنوی سال‌ها بعد، از رفتار خود با فردوسی پشیمان شد و دستور داد که ۶۰ هزار دینار برای فردوسی به توس بفرستند.

خادمان دربار، این مبلغ را روی شتر مخصوص سلطان محمود بار کردند و به توس آوردند. زمانی که شتر حامل دینارها وارد دروازه «رودبار» شهر «تابران/طبران» شد، جنازه فردوسی را از دروازه «رزان» این شهر، بیرون کردند تا دفن کنند.

همان‌طور که اشاره شد، روستای محل تولد فردوسی پاژ نام دارد. این روستا در یک فرسخی یا شش کیلومتری شهر تابران واقع شده است. روستای پاژ و شهر تابران از مناطق توس آن زمان بودند.

در حال حاضر خرابه‌های شهر تابران در نزدیکی آرامگاه فردوسی قرار دارد که اگر خوانندگان عزیز حضور ذهن داشته باشند، مدتی پیش چندین مطلب درباره شهر تابران و مقبره «ابوحامد محمد غزالی» را با هم مرور کردیم و تصاویر آن را دیدیم.

القصه این که فردوسی پس از مسافرت‌های طولانی و بازگشت دوباره به توس، به جای روستای پاژ، شهر تابران را برای ادامه زندگی انتخاب کرد و تا آخر عمر در همین شهر بسر برد.

طبق نوشته عروضی سمرقندی، وقتی جنازه فردوسی را برای دفن به گورستان آوردند، واعظ متعصبی مانع دفن او شد و گفت که فردوسی رافضی/شیعه بوده است و نمی‌گذارم در گورستان مسلمان‌ها دفن شود.

مردم هرچه تلاش کردند که جنازه فردوسی در گورستان بیرون از شهر تابران دفن شود اما فایده‌ای نداشت. سرانجام خانواده و نزدیکان فردوسی جنازه این شاعر را در باغی که مالک آن فردوسی بود، دفن کردند.

سپس سمرقندی می‌گوید که باری به زیارت مقبره فردوسی رفتم که هنوز در همان باغ قرار دارد.

باغ فردوسی که اکنون آرامگاه او در آن واقع شده است، با گورستان شهر حدود ۴۰۰ متر فاصله دارد. در حال حاضر از گورستان زمان فردوسی، فقط مقبره ابوحامد محمد غزالی باقی مانده است.

سمرقندی در ادامه این داستان، نوشته است که از فردوسی دختری بسیار بزرگوار باقی ماند. وقتی خواستند دینارهای سلطان محمود را به او بدهند، گفت که نیازی به صله و کمک سلطان ندارم.

موضوع را به سلطان محمود به غزنی گزارش دادند. سلطان دستور داد؛ حال که دختر فردوسی انعام ما را قبول نمی‌کند، با آن یک رباط/ کاروان‌سرا بسازید.

کارداران سلطان نیز رباط بین «نیشابور» و «مرو» را ساختند که این کاروان‌سرا در زمان حیات نویسنده چهار مقاله، به اسم «رباط چاهه» شهرت داشت.

حاصل سخن این که فردوسی به غزنی سفر کرده است اما مورد بی‌مهری و بی‌توجهی سلطان محمود قرار گرفته و این شهر را پس از مدتی، ترک کرده است.

سمرقندی دلیل بی‌مهری سلطان محمود را نسبت به فردوسی، تشیع فردوسی عنوان کرده و این شعر فردوسی را دلیل آن آورده است:
خردمند گیتی چو دریا نهاد
برانگیخته موج ازو تند باد
چو هفتاد کشتی درو ساخته
همه بادبانها بر افراخته
میانه یکی خوب کشتی عروس
بر آراسته همچو چشم خروس
پیمبر بدو اندرون با علی
همه اهل بیت نبیّ و وصی
اگر خلد خواهی بدیگر سرای
بنزد نبیّ و وصی گیر جای
گرت زین بد آید گناه منست
چنین دان و اینراه راه منست
برین زادم و هم برین بگذرم
یقین دان که خاک پی حیدرم

یادداشت حاضر را با این توضیح به پایان می‌برم که منظور فردوسی از هفتاد کشتی، هفتاد فرقه اسلامی است.

این شاعر در ادامه، یکی از کشتی‌ها را مخصوص پیامبر اسلام و وصی آن‌ حضرت یعنی امام علی دانسته و سپس عقیده خود را اعلام کرده است.

امید که از پس بیان گوشه‌ای از تاریخ حوزه مشترک‌مان برآمده باشم.
محمد مرادی

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *