تمهید: بحران سیاسی در افغانستان پس از فروپاشی بزرگ در ۲۴ اسد سال گذشته، تعمیق و تشدید شد؛ بحرانی که انتظار میرفت در شعاع روند صلح دوحه، کاهش یابد و راهی دایمی برای برونرفت از آن به کمک دستیابی به یک توافق ملی صلح گشوده شود؛ اما این اتفاق رخ نداد و افغانستان با سقوط نظام جمهوری و تسلط سریع طالبان بر کشور، وارد مرحلهای جدید از بحران سیاسی شد.
دولت طالبان اگرچه به عنوان اداره «سرپرست» شناخته میشود و انتظار میرفت که پس از مدت کوتاهی راه را برای تشکیل دولت با بنیادهای وسیع هموار کند؛ اما اکنون که نزدیک به یک و نیم سال از عمر آن میگذرد، هنوز این اتفاق رخ نداده و در عین حال، گشایشی در زمینه شناسایی بینالمللی و مشروعیت داخلی آن ایجاد نشدهاست.
کابل۲۴ این مسایل و برخی موارد دیگر را در گفتگویی کوتاه با داکتر امین احمدی؛ استاد دانشگاه و عضو پیشین هیات مذاکرهکننده نظام جمهوری در مذاکرات قطر در میان گذاشتهاست.
آقای احمدی از نخبگان دانشگاهی افغانستان است که افزون بر عضویت در هیات مذاکرهکننده دولت پیشین، مطالعات تخصصی به منظور دستیابی رهیافتهای مشخص سیاسی برای برونرفت از بحران سیاسی و اجتماعی در افغانستان را نیز در کارنامه خود دارد.
شما یکی از اعضای هیات مذاکرهکننده صلح دولت پیشین بودید. چقدر صلاحیت داشتید؟ این مذاکرات با چه موانعی روبهرو بود؟ چرا شکست خورد و عوامل داخلی و خارجی دخیل در این شکست کیها بودند؟
هیات میتوانست یک برنامه سیاسی مشترک را برای آینده افغانستان که دوجانب منازعه آینده مشترک در یک نظام همهشمول داشته باشند کشف کنند و با جانب مقابل بر سر آن به توافق برسند و به این وسیله مانع از فروپاشی کشور و انزوای آن شوند و همکاری جهانی با افغانستان ادامه یابد. هیات اساسا میتوانست موافقت سران جمهوری را در این مورد به دست آورد؛ چون در این صورت شرکای بینالمللی افغانستان از موضع هیات حمایت میکردند؛ اما چنین نشد و ما در تحقق این هدف شکست خوردیم به چند دلیل:
الف. طالبان فقط به پیروزی مطلق فکر میکرد نه یک آینده مشترک سیاسی.
ب. پیمان دوحه به طالبان مشروعیت و اعتماد به نفس کافی برای اصرار بر مواضع خود دادهبود.
ج. مواضع شخصی رئیس جمهور غنی که نشان میداد حاضر به گذشت از مقام خود برای یک برنامه انتقالی مشترک نیست و این سبب شد زمان را از دست بدهیم.
د. مردم و جامعه مدنی در دفاع از جمهوری منسجم و مصمم نبودند.
از دید شما فرایند فروپاشی چگونه رقم خورد؟ آیا فروپاشی قابل پیشبینی و اجتنابناپذیر و طبق برنامه از قبل طراحیشده بود یا ناگهان رخ داد؟
من از روند امور در سطح رهبری کشور و قوای مسلح اطلاع چندانی ندارم؛ لذا نمیتوانم به خوبی توضیح دهم.
چشمانداز سیاست و قدرت در شرایط کنونی را چگونه ارزیابی میکنید؟ برخی طرفها نسبت به وقوع جنگ داخلی هشدار میدهند. تروریستها هم قدرت گرفتهاند؛ اما در عین حال، دولت موقت به کار خود ادامه داده و در برابر فشارهای فزاینده مقاومت میکند.
نظام و حکومتداری موجود به بحران مشروعیت شدت بخشیدهاست، فاصله میان زنان، طبقه متوسط، اقوام، احزاب، جامعه مدنی و گروه مسلط موسوم به حکومت سرپرست شدیدا افزایش یافتهاست و لذا افزایش خشونت قابل پیشبینی است و خطر جنگ داخلی همچنان افغانستان را تهدید میکند.
یکی از خواستههایی که همواره مطرح کردهاید بازگشایی مکاتب دخترانه بودهاست. بسترهای آموزش دختران در فقه، فرهنگ و سنتهای اجتماعی افغانستان را چگونه ارزیابی میکنید و چرا هنوز این معضل حل نشدهاست؟
آموزش دختران به لحاظ فرهنگی در گدشتهها مشکل داشت؛ اما تقاضای تحصیل دختران اکنون در مناطقی وجود دارد که در گذشته مشکل داشتند. لذا به نظر میرسد مشکل فرهنگی دیگر چندان مانع عمده نیست. وانگهی بر فرض اگر در جایی هم وجود داشته باشد، سبب نمیشود که همه دختران در تمامی مناطق از تحصیل محروم شوند و افزون بر این، دولت وظیفه دارد از حق تحصیل دختران دفاع کند و فامیلها را از رهگذر شرکت دادن آنها در مدیریت مکاتب، متقاعد کند که مانع از تحصیل دخترانشان نشوند. از نگاه فقهی نمیتوان گفت که تحصیل دختران ممنوع است و باید توجه داشت که دسترسی به تحصیل جزو حقوق اساسی دختران است. حکومت و جامعه نمیتواند آنان را از این حق محروم کنند.
اخیرا تئوری «مبارزه عاری از خشونت» را مطرح کردهاید. این رهیافتها پیش از این در کشورهای دیگر هم به کار گرفته و به نتایجی نیز منجر شده؛ اما طرح آن در افغانستان امروز، ظاهرا تهور زیادی میطلبد به همین دلیل، انتقادهای گستردهای را برانگیخته. البته بخشی از این انتقادات متوجه شخصیت و شناسه افراد دیگری بود که در کنار شما این نظریه را مطرح کردهبودند. مبارزه عاری از خشونت، چگونه ممکن است؟ ابزارها و امکانات آن در شرایط امروز افغانستان چیست؟ و چقدر مطمئن هستید که مؤثر است و به نتیجه میرسد؟
نظریه «مقاومت عاری از خشونت» بهترین روش برای رسیدن به صلح پایدار و حداکثری است. شرایط جهانی و بین المللی که در موفقشدن چنین جنبشی بسیار مهم است اکنون فراهم است؛ چون گروه مسلط موسوم به حکومت سرپرست، فاقد مشروعیت بینالمللی است، اگر نهادهای مردمی بتوانند مردم را متحد کنند به صورت دسته جمعی با هرگونه لشکرکشی و سرکوب مخالفت کنند و به گروه مسلط مشروعیت ندهند و به طور دسته جمعی از اطاعت و همکاری خارج شوند، موفق میشوند.
مردم افغانستان مانند همه مردم جهان، انسان اند و ظرفیتهای انسانی در اینجا نیز وجود دارد.
کشتار شیعیان و هزارهها همچنان ادامه دارد؛ چیزی که در دوران نظام جمهوری هم وجود داشت و ظاهرا وضعیت تغییری نکردهاست. نه کسی محاکمه میشود و نه کشتار متوقف میشود. دشمنان ما چه کسانی هستند؟ چه میخواهند؟ و آیا مقابله با این موج کشتار هم در نظریه مبارزه عاری از خشونت جایی دارد؟
هزارهها و شیعیان همیشه در معرض نوعی نفرت و تبعیض شدید مذهبی و قومی بودهاند. از این وضعیت گروههای رادیکال و متعصب علیه آنان استفاده کردهاند و حکومتها نیز چندان در دفاع و حمایت از آنان جدی نبودهاند، مخصوصا گروه مسلط موسوم به حکومت سرپرست؛ چون خود این گروه دارای دیدگاه نفرتآلود مذهبی و قومی است. تنوع قومی و مذهبی را نوعی تهدید میشمارد.
با مقاومت عاری از خشونت میتوان جامعه، حکومت و جهان را برای حمایت و دفاع از هزارهها تحت فشار قرار داد.
اگر دیدگاه جامعه تغییر کند گروههای افراطی از هر نوع آن نمیتوانند به آسانی ماشین کشتار راه بیاندازند.
اخیرا کمپاینی تحت نام «نسلکشی هزارهها را متوقف کنید» راه اندازی شد. به نظر شما این اعتراض مجازی به توقف و کاهش کشتار کمکی میکند؟
این کمپاین سبب میشود که هزارهها به عنوان جامعه در معرض خطر نسلزدایی به رسمیت شناخته شود و ظرفیت سیاسی و حقوقی بینالمللی جهت محافظت از آنان تا حدودی به کار افتد. در میان مردم افغانستان نیز آگاهی و وجدان عمومی جهت کشف ریشههای خشونت و تبعیض فعال شود و به یک درک متعالی از عدالت و برابری برای همه دست یابد.
پس از فروپاشی، تقریبا همه رهبران و کنشگران نامدار سیاسی از کشور گریختند. اکنون آنها در حال سازماندهی مجدد خود هستند، به استثنای طیف قومی نزدیک به کانون مرکزی قدرت که همچنان از این تلاشها فاصله گرفته و چه بسا علیه آن قرار دارد. آیا آیندهای برای رهبران سیاسی و قومی، متصور هستید؟ اگر پاسخ مثبت است چگونه آیندهای در انتظار آنها و اقوام متبوعشان است؟
طبیعتا کوششهایی جهت ایجاد توافق فراگیر میان نیروهای سیاسی و جامعه مدنی انجام شده و حتی شدت خواهد یافت تا یک آینده مشترک سیاسی برای افغانستان ساخته شود.
یک سال از حاکمیت طالبان گذشت. ارزیابیتان از این دوره چیست و با توجه به این ارزیابی، آینده طالبان و افغانستان را چگونه میبینید؟
به لحاظ حقوق بشر که جزو رکن مهم حقوق بینالملل است، طالبان فاقد صلاحیت لازم برای شناسایی است، همچنین به لحاظ سیاسی، طالبان در یک کشور چندقومی اقوام را از قدرت اخراج و یک حکومت تکقومی، فرقهای و تکجنسیتی ساختهاست. این مساله نیز سبب میشود که جهان آن را حکومت مشروع و متناسب با واقعیت سیاسی و اجتماعی افغانستان نداند و در شناسایی آن محتاط باشد؛ اما از سوی دیگر میخواهند امنیت و اقتصاد در افغانستان به کلی سقوط نکند و لذا حفظ رابطه حداقلی و کمک بشردوستانه را لازم میدانند.
نگرانیها درباره رشد افراطگرایی و تبدیل دوباره کشور به کانون تروریزم بار دیگر اوج گرفته. حتی پاکستان هم پیوسته ابراز نگرانی میکند. در عمل چه چیزی در حال رخ دادن است؟ اگر این وضعیت ادامه پیدا کند کشورهای نگران چه گزینههایی در اختیار دارند؟
کارشناسان، رشد افراطگرایی و تروریسم را یک خطر جدی میدانند و معتقد اند که چندین گروه تروریستی در افغانستان فعالیت دارند که تهدیدی برای منطقه و جهان محسوب میشوند.
پس از تسلط طالبان پیشبینی میشد که روابط کابل و اسلامآباد شاهد یک تحول تاریخی در جهت مثبت باشد؛ اما اینگونه نشد و به ویژه پس از سرنگونی دولت عمران خان، تنشها روز به روز اوج میگیرد. کشتهشدن ایمن الظواهری و درگیریهای مرزی وضعیت را حتی بدتر کرد. این به چه معناست؟ آیا طالبان تنها حامی رسمیشان را هم از دست میدهند؟
اشتباه پاکستان این بود که فکر میکرد با هر ابزاری میتوان به هدف خود رسید. تا کشورهای منطقه سیاست داخلی و خارجی خود را همسو و هم جهت نکنند منطقه روی صلح و آرامش را نخواهد دید.
اخیرا شاهد تغییر تابلوهای فارسی برخی مراکز صحی و دانشگاهی از سوی طالبان بودیم که واکنشهای فراوانی را برانگیخت. خبرهایی نیز درباره تغییر نظام آموزشی دانشگاهها منتشر میشود. آیا یک «انقلاب فرهنگی» در شرف وقوع است؟ سیاست حذف هویتهای فرهنگی چه پیامدهایی دارد؟
سیاست فرهنگی طالبان فاجعهآمیز است و در راستای نوعی جنوساید فرهنگی قرار دارد. به فرهنگ، سرمایههای معنوی و میراث فرهنگی کشور و بنیادهای اتحاد و پیوند ملی در این کشور به شدت ضرر میزند.