چه چیزی خوراک فکری مردم ما را تشکیل میدهد؟ در جوامعی که نهادهای فکری و معرفتی همچون دانشگاه، حلقههای فلسفی و سنت مطالعه نقش پررنگی دارند، پاسخ روشن است: کتاب، پژوهش و تأمل انتقادی.
کابل ۲۴: اما در افغانستان، تجربهٔ دو دههٔ اخیر نشان داده است که خوراک فکری اکثریت نه از مطالعه، بلکه از رسانهها و سلبریتیهای سیاسی-اجتماعی میآید.
تلویزیونها و شبکههای فراملی مانند طلوع در گذشته و افغانستان انترنشنل در حال، با برجستهسازی و تکرار رویدادها، توانستهاند دستور کار ذهنی جامعه را تعیین کنند و ذهنیت عمومی را مهندسی نمایند.
در همین بستر، پابلیکفیگورها و سلبریتیهای سیاسی نیز با یک پست فیسبوکی یا یک مصاحبه مثلا با یک کانال یوتیوب و یا یک تلویزیون توانستهاند مباحثی را به گفتمان غالب تبدیل کنند که در واقعیت عینی جامعه شاید کمترین اولویت را داشتهباشند.
این پدیده نشان میدهد که سیاست در افغانستان به نوعی «نمایش رسانهای» تبدیل شده است. یعنی موضوعات فرعی و حاشیهای با نیروی فالورها و بازنشر رسانهها به متن زندگی اجتماعی رانده میشوند، و بحثهای مجازی جایگزین اندیشهی انتقادی و گفتوگوهای جدی میگردند.
نتیجهی این روند چیزی جز بحران اندیشه نیست. جامعهای که خوراک فکریاش را نه از مطالعه و تفکر انتقادی، بلکه از موجهای رسانهای و سخنان سلبریتیها میگیرد، ناگزیر به واکنشهای سریع و هیجانی بدل میشود. این وضعیت نشانهی غلبهٔ تصویر بر متن و واکنش بر تأمل است؛ جایی که مردم بیش از آنکه بپرسند «چرا این موضوع مهم است؟»
میپرسند «موافقی یا مخالف؟». این بحران فکری بازتابی از ضعف نهادهای معرفتی در افغانستان است که میدان را برای سلطهٔ رسانه و فرهنگ سلبریتی خالی گذاشتهاند.
من محتوای فیسبوک ده تن از سلبریتیها را در یک مطالعه طولی بررسی کردم؛ همه موضوعاتی را نشر کرده و در مورد آن به بحث پرداختند که رسانه انترنشنل آن موضوع را به مسئله بدل کرد.
چنانچه در گذشته نیز همگی منتظر خبر شش شام طلوع نیوز میبودند تا موضوعی برای بحث پیدا کنند.
جمشید مهرپور


