من، شما و هر کس دیگر، به مثابه انسان، فقط و فقط از آن حیث که انسانیم و عضوی از گونهٔ هوموساپینس، برخوردار از حقوقی هستیم که تا زمانی که زنده باشیم از ما غیرقابل انتزاع است. چیزی مثل مهاجرت غیرقانونی نمیتواند حقوق انسانیِ ما را از ما سلب کند. حقوق بشر بر مبنای چنین اندیشهای پدید آمد.
کابل۲۴: آنجا که هانا آرنت در کتاب امپریالیسم از «حقِ حقداشتن» مینویسد و نقد خود را بر حقوق بشر و واضعان حقوق بشر وارد میکند، میگوید که در «انسان محض» هیچ تقدسی مشاهده نشد که بتواند مبنای حقوق بشر قرار گیرد. اما این سخن آرنت بدین معنا نیست که آرنت منکر تقدس و کرامت «انسان محض» باشد و یا کرامت «انسان محض» را نفی کند. بلکه میگوید که جوامع میزبان پناهندگان و مهاجران نتوانستند، کرامت و تقدس «انسان محض» را ببینند. این ناتوانی در دیدن کرامت «انسان محض» نه از آنست که انسان محض چنین کرامتی ندارد و نمیتواند داشته باشد، بلکه ناشی از ذهنیتهایی است که کرامت «انسان محض» در چارچوب شناختیشان نمیگنجد و توانایی دیدن کرامت «انسان محض» را ندارند.
اما اگر روزی ذهنیت و شعور شناختی-اخلاقی ما انکشاف کند که بتواند کرامت و تقدس «انسان محض» را ببیند، آنگاه خود انسان از آن حیث که انسان است، بدون انکه عضوی از یک جامعه سیاسی باشد، میتواند مبنای حقوق بشر قرار گیرد.
کتاب «حق حقداشتن» که من دوبار آن را خواندم، در واقع در شرح و تفسیر همان کلام آرنت نوشته شده است. یکبار دیگر برای واکاوی در ایده «حق حقداشتن» و بحرانهای حقوق بشری مهاجران و پناهندگان آن را برایتان پیشنهاد و معرفی میکنم.
جمشید مهرپور