در ستایش شرم از تکرار

اگر روزی مارکس گفته بود که “شرم خود یک انقلاب است”، شاید در راستای گفته‌ی او اکنون نیز بتوان گفت که “شرم از تکرار” نیز گونه‌‌ای دیگر از انقلاب است.

کابل‌۲۴: میلان کوندرا در نوشته‌ای کوتاه با عنوان “شرمِ تکرار”، به تاریخ و آدمیان می‌تازد که در نقاط و موقعیت‌های حساس، خود و اشتباه خود را از نو تکرار می‌کنند، و این تکرار برای او نشان از چیزی جز بی‌شرمی، بی‌فکری و کج‌سلیقگی این دو ندارد.
در نظر او اما هنر چنین خصلتی ندارد. چرا که هنر، برخلاف آدمیان و تاریخ، چنین تکراری را برای خود نوعی از شرم می‌داند.

هنر در کارنامه‌ی خود نشان داده است که همواره تلاش کرده است که تکرار_به معنای درجا زدن و پیش نرفتن_ را برنتابد، و درست از همین روی است که در تاریخ خود تنها یک بالزاک، یک‌ داستایوفسکی و یک تولستوی و… را به ثبت می‌رساند.
پس شاید در اینجا باشد که بتوان از منطقِ همواره انقلابی هنر چیزی آموخت، انقلابی نه تنها علیه گذشته، بلکه علیه حال و حتی آینده.

این انقلاب زمانی اتفاق می افتد که من انسان برنامه‌ای داشته باشم برای گذشته، حال و آینده. به تعبیر دلتای گذشته و حال نمود آینده است. شاید زمانی که دلتای این جمله را گفت؛ خبر نداشت که انسان‌هایی به روی زمین خواهند زیست که نه آینده بلکه گذشته نیز نداشته‌اند.

مردمانی که نه هنر می دانند و نه هنرمند می‌شناسند. آدمیانی که وقتی حرف می‌زنند می شود بوی تعفن و گندیدگی تفکر قومی را استشمام کرد و به سان کسی که تا پاسی از شب الکل نوشیده و گیج و منگ شد از یکسو بوی می‌دهد و از سوی دیگر نمی‌داند چه‌ می‌گوید.

سرزمین من نه تولستوی دارد و نه داستایوفسکی و نه کافکا؛ بهتر بگویم تاوان زاییدن این افراد را نداشت و ندارد.

تاریخ سرار تکرار جامعه ما از آن رو تکراری است که از یک سو شفاهی است و از سوی دیگر قهرمانان تاریخی آشیل وار تعریف و اما آشیل وار کار کرد نداشتند.

جامعه من پر است از تکرار، تکرار عید، برات، عید دیدنی و بدون کارکرد. بدون توجه به فلسفه وجودی این نقطه های عزیمت برای زیست بهتر. یک سال دیگر بر عمر من اضافه شد؛ همان داستان تکراری( در خوشبخت ترین حالت) گرفتن سالگره توسط چند دوست نزدیک و چند عکس فیسبوکی و تمام.

تکرار سال؛ در ازای چه چیزی؛ یک سال تمام شد و من همچنان برای تکرارسال بعدی در انتظارم. همان نخواندن کتاب، همان ندیدن فیلم پیانیست و پلتفرم و همان یاد نگرفتن زبان و همان به خواب رفتن‌های تکراری.

زندگی سراسر‌تکرار. یک‌سال به اندازه یک ساعت پیشرفت نکرده‌ام؛ یک سال به اندازه یک ساعت کار مفید انجام نداده‌ام و یک سال به اندازه یک دقیقه به آینده خود و سرزمین خود فکر نکرده‌ام.

برای من همه چیز تکراری است؛ چون خودم برای خودم تکراری شده‌ام، در مناسبات اجتماعی، در امر سیاسی، در عاشقانه‌های خود و حتی در مواجه با بهترین‌های زندگی خود.

همیشه به سان نمایش‌نامه در انتظار گودو، منتظر گودو هستم. در صورتی که هیچ نشانه و شناسه‌ای از گودو ندارم. نه او را می‌شناسم و نه او مرا می‌شناسد.

شاید ساموئل بکت نوشت در انتظار گودو تا به من انسان شرقی بیاموزد که منتظر بودن هم از خود شرایطی دارد.

باید شرایط را تغییر داد و از دور باطل دور شد. وقتی من از تکرار شرمیدم و این‌تکرار برای من تکراری شد؛ شاید از این بن‌بست رهایی پیدا کنم و بروم به سوی یک تحول، یک پیشرفت یک آینده که این آینده ساخته شده توسط هنر، دانش و تفکر و مطالعه و جستجو باشد.

دکتر سید محمد تقی حسینی، دکترای روابط بین الملل نویسنده، مترجم و پژوهشگر روابط بین الملل.( سیاست و امنیت). آقای حسینی در کنار تدریس در دانشگاه با چندین رسانه چاپی و الکترونیکی همکاری داشته است. ایشان سابقه کار به عنوان محقق ارشد در برخی موسسه‌ها را نیز در کارنامه خود دارد. از دکتر حسینی در حدود ده سال فعالیت آکادمیک و رسانه‌ای؛ صدها مقاله علمی، یادداشت، تالیف کتاب، ترجمه کتاب، ترجمه مقاله و گفتگوهای علمی نشر شده‌است.

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *