پیامدهای استراتژیک حملەی اسرائیل به ایران چیزی نیست که به سادگی بتوان از آن گذشت.
یکی از پیشرفته ترین نیروهای هوایی جهان از آسمان باز عراق و سوریه گذشت و به فهرستی از اهداف نظامی در ایران هجوم برد.
کابل ۲۴: تدارکات، اطلاعات، دقت و شدت این حملەی حساب شده بیانگر نوعی همکاری بین المللی گسترده با طرف مهاجم و ناترازی فاحش قدرت نظامی آن نه تنها با ایران بلکه به نوعی تمام کشورهای منطقه است.
این امر ایران را در موقعیتی بغایت دشوار قرار دادهاست.
اگر تلافی کند، مارپیچ تصاعد بالاتر خواهد رفت و دشمن که هر بار حمایت بیشتری از امریکا دریافت میکند، سطح و دامنەی درگیری را افزایش میدهد و به صرافت اجرای دکترین ضاحیه میافتد.
دکترین ضاحیه یک مرتبه از تخریب هستهای پایینتر است.
مقابسەی بمباران شهر درسدن آلمان با حملەی اتمی به شهرهای هیروشیما و ناگازاگی به روشن شدن این مقایسه کمک میکند.
مضاف بر این مزیتهای بازدارندگی ایران در منازعەی نامتقارن از طریق آسیب دیدن توانمند ترین بازوی خارجی آن یعنی حزب الله لطمه خوردهاست.
همچنین با پدیدار شدن دورنمای مداخلەی مستڤیم امریکا در یک تبادل آتش ادامهدار، از هم اکنون بیمیلی و یا ناتوانی دوستان فرضی ایران در پکن و مسکو برای کوچک ترین حمایت از ایران هویدا شدهاست.
اگر هم توپ در همین نقطه و در زمین ایران باقی بماند، مخاطرەی لطمه خوردن به بازدارندگی ایران وجود خواهد داشت.
طبعا از تبعات استراتژیک این فقره هم نباید به سادگی گذشت.
با این اوصاف چه باید کرد؟
یک ابتکار عمل سیاسی قدرتمند بین المللی که بتواند نقطەی پایانی بر تنش در این نقطه بنهد، به صورت موقت میتواند کارساز باشد.
ابتکار عملی که با مشارکت قدرتهای بین المللی و منطقهای از طریق برقراری نوعی آتشبس ضمانت شده میان ایران و اسرائیل، به صورت رسمی به حملات متقابل پایان دهد.
آتش بس فرضی مذکور لزوما نباید به خاموش شدن آتش سلاحها در جبهههای غزه و لبنان که طیفی پیچیده و متنوع از مسائل در آنها وجود دارد گره بخورد و با مشتعل شدن آنها دوباره ایران را درگیر سازد.
اما میتواند شامل حوثیهای یمن و پایان حملات آنها به کشتیها در دریای سرخ شود، مشابه روندی که برای تنش زدایی با عربستان اتفاق افتاد.
در میان مدت اما تدابیر بزرگتر و مهمتری مورد نیاز است. درس تلخ حوادث اخیر برملا شدن ناکامی و بیهودگی سیاست خارجی ایران نگاه به شرق و نادیده گرفتن غرب است.
یک مثال تاریخی در این زمینه عبرت آموز است.
چین در دهەی شصت میلادی پیگیر یک سیاست خارجی انقلابی و بغایت آرمان گرایانه بود.
به علت بروز اختلاف و جدایی ایدئولوژیک با شوروی، پکن با هزینەای مضاعف سیاست ضد امریکایی و ضد غربی خود را ادامه میداد.
در همین برهه اختلافات با شوروی متحد و همرزم ایدئولوژیک سابق مشتعل و رشتهای از درگیریهای مرزی و مرگبار رخ داد.
نبردهایی که علیرغم ایستادگی پکن به علت ناترازی عظیم میان طرفین و قدرت آتش برتر شوروی به زیان چین تمام شد.
ضربەای استراتژیک که به منزلەی قسمی بیدارباش ایدئولوژیک عمل کرد.
چین از بیم توسعه طلبی شوروی که در هیات خصمی استراتژیک نمایان شده بود، پندارهای ایدئولوژیک و ستیزه جویی علیه “دشمن طبقاتی” یعنی امپریالیسم امریکا را رها کرد.
این نقطه عطفی تاریخی و یک جراحی دردناک در نگاه چین به جهان بود.
تا سالها پکن لفاظیهای سابق را ادامه داد، اما عملا در شراکتی استراتژیک با غرب قرار گرفت و جرقەی معجزەی اقتصادی آن زده شد.
درست نیم قرن پس از آن روزها چین ثروتمند و قدرتمند شده به صرافت رقابت با امریکا و پایان سلطەی غرب بر جهان افتادهاست.
برای ایران هم زمان یک بازاندیشی سرنوشت ساز فرا نرسیده است؟!
صلاحالدین خدیو