در روزهای اخیر، فضای فرهنگی و ادبی ایران به دلیل اظهارات بحثبرانگیز علیرضا منادی، نماینده مردم تبریز در مجلس شورای اسلامی و رئیس کمیسیون آموزش و تحقیقات، در بارهی مولانا داغ شدهاست.
کابل ۲۴: منادی در همایش بزرگداشت محمدحسین بهجت تبریزی (شهریار)، شاعر معاصر، ادعایی تکاندهنده مطرح کرد که با موجی از واکنشهای منفی و تمسخرآمیز روبرو شد.
او مدعی شد که مولانا جلالالدین محمد بلخی، یکی از بزرگترین شاعران تاریخ ادبیات فارسی، حتی یک بیت شعر به زبان فارسی ندارد.
این سخن نه تنها با واقعیتهای تاریخی و ادبی در تضاد است، بلکه به نظر میرسد تلاشی برای برجسته کردن ریشههای ترکی مولانا در حضور مهمانان ترکیهای باشد.
منادی در سخنرانی خود، با اشاره به سفری که به شهر قونیه در ترکیه داشته، گفت: «آنجا به مولانا خیلی میپرداختند و دیدم که مولانا یک سطر شعر فارسی ندارد.
از مردم ترکیه تشکر میکنم که به مولانا، که مقبرهاش در ایران است، اینقدر اهمیت میدهند.» این ادعا در حالی بیان شد که مقبره مولانا در واقع در شهر قونیه ترکیه واقع است، جایی که او سالهای پایانی عمرش را گذراند و به خاک سپرده شد.
قونیه در دوران سلجوقیان، بخشی از قلمرو فرهنگی ایرانیان بود و مولانا در آنجا تحت تأثیر عرفان و فرهنگ پارسی شکوفا شد.
با این حال، منادی با این سخنان، به نوعی به تلاش برای “ترکسازی” مولانا دامن زد، که این رویکرد در سالهای اخیر از سوی برخی محافل ناسیونالیستی ترکیه نیز پیگیری میشود.
او در ادامه، مولانا را “دستپرورده” مکتب تبریز دانست و به غزل مشهور مولانا اشاره کرد: «هر چه دارم از شمس تبریزی دارم.» شمس تبریزی، عارف برجسته ایرانی از تبریز، مرشد و الهامبخش مولانا بود و دیدار او با شمس، نقطه عطفی در زندگی و شعر مولانا ایجاد کرد.
منادی با این استدلال، سعی کرد پیوند مولانا با فرهنگ و ادب تبریز و آذربایجان را برجسته کند، اما ادعای اصلیاش مبنی بر نبود شعر فارسی، کاملاً بیپایه است.
مولانا، متولد بلخ (در افغانستان) در سال ۱۲۰۷ میلادی، عمدتاً به زبان فارسی شعر سروده و آثارش مانند مثنوی معنوی (با بیش از ۲۵ هزار بیت) و دیوان شمس تبریزی (حدود ۴۰ هزار بیت غزل)، از شاهکارهای ادبیات کلاسیک فارسی به شمار میروند.
مثنوی، که به “قرآن پارسی” شهرت دارد، پر از مفاهیم عرفانی، اخلاقی و فلسفی است و به زبان فارسی ناب سروده شدهاست.
دیوان شمس نیز، مجموعهای از غزلیات عاشقانه و عرفانی است که عشق الهی را با زبانی فاخر توصیف میکند.
این ادعا بلافاصله با انتقادهای گستردهای مواجه شد. کاربران شبکههای اجتماعی، نویسندگان و کارشناسان ادبی آن را “ناآگاهی فاحش” و “تلاش برای تحریف تاریخ” خواندند. مثلاً، در توییتر (X)، هشتگ #مولانا_فارسی رواج یافت و کاربران با نقل قولهایی از اشعار مولانا، مانند «بشنو از نی چون حکایت میکند / از جداییها شکایت میکند»، به تمسخر این ادعا پرداختند.
کارشناسان ادبیات فارسی تأکید میکنند که مولانا، هرچند در قونیه دفن شده، شاعری پارسیگو است و آثارش در زبانهای مختلف ترجمه شده، اما اصل آنها فارسی است.
این ماجرا یادآور مناقشات قبلی بر سر هویت مولانا است؛ ترکیه او را “مولانا جلالالدین رومی” میخواند و بر جنبههای صوفیانهاش تمرکز دارد، در حالی که در ایران و جهان پارسیزبان، او نماد عرفان و ادب فارسی است.
در نهایت، این اظهارات نه تنها اعتبار علمی منادی را زیر سؤال برد، بلکه بحثهای مفیدی درباره حفظ میراث فرهنگی برانگیخت. آیا زمان آن نرسیده که سیاستمداران پیش از سخن گفتن در مجامع فرهنگی، دانش خود را بهروز کنند؟
مولانا، با کلامش، مرزها را درنوردیده و عشق را فراتر از قومیتها و زبانها توصیف کرده است. همانطور که خود گفته: «عشق آن باشد که عاشقان را یکی کند.»
مولانا به زبان پارسی شعر سروده و آثارش، مانند مثنوی معنوی و دیوان شمس، از شاهکارهای ادبیات پارسی هستند.
مولانا جلالالدین محمد بلخی در سال ۱۲۰۷ میلادی (۶۰۴ هجری قمری) در شهر بلخ بهدنیا آمد.
مولانا در کودکی به همراه خانوادهاش از بلخ مهاجرت کرد. این مهاجرت، که احتمالاً به دلیل تهاجمات مغول یا ناآرامیهای سیاسی در منطقه رخ داد، او را از بلخ به شهرهای مختلفی از جمله نیشابور، بغداد، مکه و دمشق برد.
سرانجام، خانواده او در شهر قونیه، در آناتولی (ترکیه امروزی)، که در آن زمان تحت حاکمیت سلجوقیان روم بود، ساکن شدند.
قونیه نیز، مانند بلخ، در آن دوره از مراکز فرهنگی پارسیزبان بود و زبان پارسی در دربار سلجوقیان و محافل ادبی رواج داشت.
مولانا در قونیه به اوج شکوفایی خود رسید، بهویژه پس از دیدار با شمس تبریزی، عارف ایرانی که تأثیر عمیقی بر زندگی و آثار او گذاشت.
مناقشات هویتی: مولانا متعلق به کیست؟
ادعای مالکیت فرهنگی بر مولانا در سالهای اخیر به مناقشاتی میان ایران، افغانستان و ترکیه منجر شده است. در ایران، مولانا بهعنوان یکی از ستونهای ادبیات پارسی و عرفان ایرانی شناخته میشود.
در افغانستان، تأکید بر تولد او در بلخ، او را به هویت ملی این کشور پیوند میدهد. در ترکیه، مولانا بهعنوان یک شخصیت صوفی و بنیانگذار طریقت مولویه مورد احترام است.
اما این مناقشات گاهی از ارزش واقعی مولانا میکاهد. او شاعری جهانی است که پیامش فراتر از مرزها و ملیتهاست. همانطور که خود در اشعارش گفته: «نه شرقیام، نه غربی، نه دریایی، نه خاکی / منم آن نقطه عشق، که ز هر سو بنگری.»
این مناقشات اغلب ریشه در ملیگرایی مدرن دارند. در زمان مولانا، مفاهیم ملیتی مانند «ایرانی»، «افغانستانی» یا «ترکی» به شکل امروزی وجود نداشتند.
او در بستری فرهنگی رشد کرد که زبان پارسی، دین اسلام و عرفان صوفیانه در آن غالب بود. ادعاهای ملیگرایانه گاهی از ارزش جهانی مولانا میکاهد. او خود در اشعارش از تعلق به مکان یا قومیت خاص فراتر رفت و گفت: «نه شرقیام، نه غربی، نه دریایی، نه خاکی / منم آن نقطه عشق، که ز هر سو بنگری.»
اهمیت بلخ در هویت مولانابلخ نهتنها زادگاه مولانا، بلکه یکی از مراکز اصلی تمدن پارسی در قرون وسطی بود. این شهر در شکلگیری هویت فرهنگی و ادبی مولانا نقش داشت.
نام «بلخی» که به او نسبت داده میشود، به زادگاهش اشاره دارد و در اشعارش نیز گاه به فرهنگ و تاریخ این منطقه ارجاعاتی دیده میشود. با این حال، تأثیر شمس تبریزی و محیط قونیه، مولانا را به شاعری تبدیل کرد که پیامش جهانی شد.
او در قونیه، تحت تأثیر عرفان پارسی و اسلامی، آثاری خلق کرد که امروز در سراسر جهان خوانده و ترجمه میشود.
نتیجهگیری: مولانا، میراثی جهانی مولانا زاده بلخ است، و این واقعیت تاریخی غیرقابلانکار است. بلخ امروزی در افغانستان قرار دارد.


