اگر چند رسالت بنیادین را برای پروژهٔ فلسفی نیچه تعریف کنیم، یکی از آنها که خود نیچه نیز بهشدت بر آن متمرکز بود، «بازسنجی و ارزشگذاری مجدد ارزشها» است.
کابل ۲۴: نیچه این پروژه را در «تبارشناسی اخلاق» به اوج خود رساند. دلوز در کتاب «نیچه و فلسفه» مینویسد که این پروژهٔ نیچه در واقع تکمیل پروژهٔ ناتمام نقدی است که کانت آغازگر آن بود، اما کانت نقد حقیقی را پیش نبرد، زیرا او نتوانست مسئلهٔ نقد را در سطح ارزشها مطرح کند.
نیچه اما با تعیین معیار «ارادهٔ قدرت» و تبارشناسی اخلاقیات مسیحی، به بازسنجی مجدد ارزشها پرداخت. او به تمامی ارزشهایی که ریشه در نفی، نهیلیسم، عواطف منفی و کینتوزی دارند، «نه» گفت تا بنیانگذار ارزشهایی باشد که «هستی» را قوام میبخشند، «تفاوت» را به رسمیت میشناسند، «زندگی» را تأیید میکنند، امر دیونیسوسی را میطلبند و ریشه در «ارادهٔ قدرت بهمثابهٔ امر تفاوتگذار» دارند.
اگر پروژهٔ «بازسنجی مجدد ارزشها» را بهمثابهٔ فراخوان تلقی کنیم، آنگاه ما نیز در خط نیچه، باید هر ارزش، کلام و پدیدهای را که با آن مواجه میشویم، با در نظر گرفتن معیارهای مزبور ارزشگذاری کنیم تا به ارزشهایی «آری» نگوییم که ریشه در کینتوزی دارند.
در پاسخ به این فراخوان نیچه، اگر به ارزشگذاری مقولهٔ «دشمنِ دشمنِ من، دوستِ من است» بپردازیم و آن را تحلیل، واکاوی و شالودهشکنی کنیم، خواهیم دید که کینتوزی، عواطف منفی و نفی دیگری، نفرت و دشمنی مشترک، خاستگاه این استراتژی است.
اگرچه این استراتژی در کوتاهمدت میتواند به لحاظ عملی سودمند باشد، اما از آنجا که خاستگاه آن امر منفی است، در درازمدت به مسموم کردن جان انجامیده و واکنشگری نفیکنندهٔ بردگان را پدید میآورد.
پروژهٔ فلسفی نیچه به این ارزش «نه» میگوید و بهجای آن، دوستیهایی را پیشنهاد میکند که نه ریشه در نفی و نفرت مشترک، بلکه ریشه در ارزشهای مثبت مشترک داشته باشند.
شما چه؟
آیا دوستیهایی دارید که بر مبنای نفرت مشترک، شکل گرفته باشند؟ استراتیژی مذکور را میپذیرید؟
جمشید مهرپور