تراژدی یک سوگنامه است مثل سوگنامه سیاوش یا واقعه کربلا که در آن همه نیروهای شرور جهان دست به دست هم می دهند تا قهرمان داستان را از پای درآورند. در تراژدی قهرمان داستان در برابر آزمونی قرار میگیرد که خدا یا خدایان در مسیرش قرار دادهاند. اصطلاحی در مورد تراژدی وجود دارد به نام «کاتارسیس». کاتارسیس وقتی است که شما با دیدن یک فیلم، سریال یا تعزیهای که روایت یک تراژدی است خودتان را جای قهرمان داستان میگذارید.
کابل۲۴: این کار فوایدی دارد و آن این است که با شبیه سازی آن مصیبتها و چالشها هم بر ترسهای خود غلبه میکنید و هم نیروهای نیک درونتان از شفقت و ترحم و همدلی در درونتان احیا میشود و به یک پالایش درونی در جهت خودآگاهی نسبت به فضیلتهای درون و جامعه خود دست مییابید.
این هدف اصلی مرور تراژدیهاست که از ارسطو تا نیچه درباره آن سخن گفتهاند. مرور تراژدی های مشهور تاریخی چون واقعه کربلا نیز همین هدف و کارکرد را برای جامعه داشته است و گذشتگان ما خودآگاه یا ناخودآگاه بواسطه این کارکرد به کربلا و مرور مصایب آن گرایش داشتهاند چنانکه اقوام و ملل دیگر نیز در سطوحی دیگر و با شدت و ضعف اودیپ شهریار و تروا و هملت را برای خود مرور میکردند.
واقعه کربلا همه عناصر یک تراژدی را دارد. از کشمکش درونی انسان با خود بر سر انتخاب یکی از دو راه. دوراهی حسین برای بیعت یا مبارزه. دوراهی عباس برای دوراهی یکی از دو خویشاوند:شمر یا حسین.
خوردن آب از شریعه یا نخوردن. دوراهی مسلم بن عقیل در کشتن دشمن یا عمل به سنت حرمت خون مهمانی چون عبیدالله در خانه هانی بن عروه. دوراهی حربن یزید ریاحی برای جبهه حسین یا یزید.
دوراهی عمربن سعد برای ملک ری یا قتل حسین. اضطراب مرگ، اضطراب از دست دادن، اضطراب تشنگی، اضطراب خیانت، اضطراب عهد شکنی و… ناظر این تراژدی همه این اضطراب ها را درکنار نحوه عمل قهرمان داستان میبیند و از این طریق نه تنها الگویی را مییابد و هیبت و خوفناکی انچه از او می ترسیده در ذهنش متزلزل می شود بلکه ترحم و محبت و ایثار نیز در درونش شکل میگیرد.
این چیزی بود که به شکل سنتی کارکرد خود را در جامعه دنبال میکرد. پدران و مادران ما بسته به جنسیت و سن و نقش خود در جامعه اگر هم تحول اخلاقی آرمانی مشهودی نمییافتند دست کم تروماها و فشارهای درونی خود را با دیدن تعزیه و شنیدن روضه تخلیه میکردند.
آنها بارها و بارها مورد ظلم قرار گرفتن، دورنگاه داشته شدن از حقوق طبیعی، غم از دست دادن فرزند یا برادر یا خواهر یا مادر و پدر را تجربه کرده بودند و کربلا همه اینها را داشت و دردهای آنان را تعدیل میکرد.
آن صداقت و آن خلوص و سادگی به وضوح در روضه ها، تعزیه ها و مداحی های سنتی قابل رصد است اما آنچه در دهه های متاخر اتفاق افتاده است یک ضد تراژدی است.
ضد تراژدی حاوی کژکارکردی است بدین معنا که عناصر تراژدی به جای انکه به مقتضای تراژدی عمل کنند به مقتضای سیاست حرکت میکنند. قهرمان تراژدی به جای آنکه دردها و مظلومیتهای مردم ناظر تراژدی را نمایندگی کنند گویی نماینده قدرتند و به جای آنکه شفقت و درک و ترحم را برانگیزانند روایتگر یک کینه دیرین علیه کسانیاند که گفتمان غالب سیاست را تمکیننکنند.
نواها بیش از آنکه سوز و گداز مخفی مانده انسانها را روایت کنند هیجان و کوبندگی ایدئولوژیای را تقویت میکنند که بر قدرت سخت خود تاکید دارد و خروجی ماجرا اثبات حقانیت قدرت غالب است که تلاش دارد به جای مردم و توده ناظر، تصویری از خود را در قهرمان تراژدی بازنمایی کند.
نتیجه این امر، آن است که همان ناظری که در قهرمان تراژدی، خود را می یافت اکنون همان تراژدی را از خود بیگانه ببیند و نه با آن نوا و نه با آن حادثه احساس «این همانی» نمیکند بلکه چون شاعران مغانه پارسی یا مُجانه عربی که بعدها در ملامتیه و قلندریه تجلی یافت و شاعر در آن خود را بی مبالات به سنت ها و هنجارها نشان می داد تا بر تحریف و ریاکاری بشورد، نسل نو نیز علم مخالفت بلند میکند.
بنابراین اگر صدایی برخاسته است که عاشورا را عربی و نه ایرانی میخواند، عزادار محرم را خرافاتی و در گذشته مانده میداند و ذهن خود را معطوف هزار اما و اگر در تاریخ کرده است، ریشه آن نه در بی اخلاقی و نه در توطئه که در حذف عناصر درونی تراژدی و افزودن عناصری از ایدئولوژی و سیاست است.
نوای قدیمی میرفخرالدین آقا، روضه خوان سنی مذهب افغان را بر این نوشته افزودم تا با مقایسه حس درونیتان از این نوا با حسی که از مداحی های این روزها دارید، به درک بهتری از انچه گفتم برسید.
سهند ایرانمهر