در این خوانش، مارکس به این اصل کانتی نزدیک میشود که انسان باید همواره خود هدف باشد و نه وسیلهای برای رسیدن به هدف دیگر. ولی او از این هم پیش تر میرود و میگوید گوهر مردمی انسان، هیچ گاه نباید وسیلهای برای زندگانی فردی او باشد.
کابل۲۴: ( ناسازگاری بین این نظر و حکومت های توتالیتر در هر شکلش مثلاً مطلقه کمونیستی خیلی آشکار است مارکس میگوید انسانیت انسان حتی نباید به وسیلهای برای زندگی فردی او باشد، پس چگونه می توان وسیله ای در دست دولت طبقه یا ملت گردد
)
بیگانگی به باژ گونی همه ارزشها میانجامد .اقتصاد و ارزشهای آن “سود، کار، صرفه جویی و میانهروی” را هدف های برتر زندگی شمردن، و به ناتوانی انسان در به ظهور رساندن ارزشهای اخلاقی راستین و برخورداری از وجدانی سالم و … ره میبرد، ولی اگر من زنده نباشم ،چطور میتوانم وجدانی سالم داشته باشم، در حالت بیگانگی هر یک از دو قلمرو اقتصادی و اخلاق زندگی، مستقل از دیگری است “هر یک برای خود قلمرو خاصی جدا از دیگری و بیگانه با آن دارد.”(دستخط های سیاسی و اقتصادی)
وی نیازهای کاذب، نیازهایی را که در یک بیگانه به عنوان نیازهای انسانی خودنمایی میکند، را شناخت و اوج بیگانگی را آنطور که امروز میبینیم پیش بینی کرد.
در جامعه سالم بیش از همه آنچه مورد توجه است، سرشاری از نیازهای انسانی است و این خود در سایه وجه تولید نو، فرآوردههای نو و روابط نو و در پرتو تجلی تازهای از نیروهای انسانی و غنی ساختن انسان از راهی نو فراهم میآید.
آنچه امروز در دور و بر خودمان به عین می بینیم, پول قدرت مسلط بر جامعه است، زیادت طلبی در ارضای وسوسه ها و هوس ها همه در گروی از جاده اعتدال بیرون رفتن نمودار حاکمیت پول است.
عشق به پول و آزمندی در طلب آن با همان چهره انتزاعی حاکی از این حاکمیت و سلطه است.
سیمای ذهنی این حاکمیت پول را در آنجا می توان دید که گسترش تولید و توسعه نیازها به درگاه بوسی زیرکانه و همواره حیله گرانهای بر آستان وسوسه ها و خواهش های غیر مردمی تباهی گرفته، غیرطبیعی و وهم آمیز میانجامد.
حرص و آزمندی مالک همه چیز شدن ، تصاحب هر چیز، نمی داند چگونه نیاز خام حیوانی را به نیاز تربیت شده انسانی تبدیل کند.
انگار گرایی آن خیال پروری، هوسرانی و توهم است.. آدمی که به این شکل به دنبال نیازهای بیگانه خویش میرود موجودی است که رنگ مردمی را از تن و جان خویش زدوده است.
انسان کالایی است که خود خویش گشته است و در همه حال سود خویش می جوید.
انسان- کالا فقط یک را برای مربوطه ساختن خویش با جهان میشناسند ،رابطه او با جهان پیش از هر چیز بر اساس “داشتن” و “مصرف کردن” است هرچه کمتر” باشی” کمتر زندگیت را جلوه گر سازی بیشتر “داری”.
بیگانگی ات از زندگی بیشتر و در عوض اندوخته ی زندگی بیگانه ات افزونتر است.
ادامه دارد…