وسوسه‌های انسان و مصائب او (۷)

وقتی انسان به کمک نیروهایش خود را با جهان عینی مربوط می‌سازد جهان بیرون از او، برایش واقعیت پیدا می‌کند و به واقع از رهگذر عشق است که انسان به راستی به واقعیت جهان عینی بیرون از خویش ره می‌برد.

کابل۲۴: ذهن و عین از هم جدایی ناپذیرند. مارکس در دست خطا‌های اقتصادی فلسفی می‌گوید: “دیده (پدیده)، انسانی است وقتی آن‌چه می‌بیند انسانی، اجتماعی، آفریده ی انسان وخاص او باشد.

حواس به خاطرشیئی با آن رابطه برقرار می‌کند، اما شیئی خود، رابطه‌ی انسانی و عینی با خویش و با انسان است و برعکس.

از اینجاست که نیازمندی ولذت خصلت و وسوسه های خودخواهانه را وا می‌نهد و طبیعت نیز سودمندی محض خویش را وا می‌گذارد، زیرا سودمندی طبیعت نیز سودمندی انسانی شده است (نتیجه این است که من تنها به شیوه بشری می‌توانم خود را به شیئی مربوط سازم، وقتی شیئی به شیوه بشری به انسان مربوط گشته باشد) به نظر مارکس “مردم گرایی (بشر دوستانه)، الغای زیاده خواهی انسان و الغای وسوسه تملک شخص بر هر چیز ( خواست مالکیت قطعی بر هر چیز)، غلبه بر بیگانگی از خود و از این رو دست یافتن انسان است در طبیعت انسانی؛ دست یافتنی به وسیله انسان و برای انسان ….. پس از بازگشت انسان است به خویش به عنوان یک موجود اجتماعی یعنی واقعاً انسانی، بازگشتی همه جانبه و آگاهانه که همه غنای تکاملی پیشین را در خود متبلور می‌سازد.

مردم گرایی (بشر دوستی) به عنوان یک طبیعت گراییِ کمال یافته،؛ انسان گرایی است و به عنوان یک انسان گراییِ تکامل یافته؛ طبیعت گرایی.

مردم گرایی حل قطعی خصومت بین انسان و طبیعت و بین انسان و انسان است؛ حل راستین تضاد بین ذات و وجود بین جهان عینی برونی و جهان نفسانی درونی، بین آزادی و ضرورت، بین فرد و گونه است.

مردم گرایی حل معمای تاریخ است و وقتی عرضه شد، راه را بر هر راه حل دیگری می‌بندد.”(دستخط ها) مارکس این همبستگی فعال با جهان را “زندگی بار آور” می‌خواند.”

این زندگی است که زندگی می‌زاید “خصلت این “گونه” در نوع فعالیت حیاتی آن نهفته است و فعالیت‌ ” آزاد و آگاهانه خصلت گونه ای انسان است “(دست خط ها) منظور از خصلت گونه‌ای ذات انسان است، عنصر انسانی مشترک در همه‌جا و همه فرهنگ هاست که در فرآیند تاریخ از رهگذر فعالیت بارآور انسان تحقق می‌یابد.

مارکس در پی بر ساختن مفهوم “تحقق بخشیدن به خویش” به برداشت تازه‌ای از غنا وفقر می‌رسد که با مفهوم غنا وفقر در اقتصاد سیاسی متفاوت است، از این‌جا معلوم خواهد شد که چگونه به‌جای غنا و فقر اقتصاد سیاسی، ما انسان غنی و نیازهای فراوان انسانی داریم.

انسان غنی کسی است که در عین حال به مجموعه‌ای از جلوه‌های انسانی حیات نیازمند است، کسی است که یک ضرورت باطنی و یک نیاز به تحقیق و بخشیدن به خویش احساس می‌کند.

از منظر جامعه گرایانه، غنا فقر انسان نیز مفهومی اجتماعی و از آن رو انسانی در بردارند.

فقر رشته‌ی فعل پذیری است که انسان را به بزرگترین غنا یعنی احساس نیازمندی به انسان دیگر رهنمون است.

تاثیر هستی عینی در من، فعالیت حیاتی مرا به طور محسوس بر می‌انگیزد.

در اینجا فعل پذیری من به فعل گذاری انجامیده است(دستخط ها) و در جای دیگر مارکس در تاکید مطلب فوق می‌گوید: آنچه را به راستی بدان عشق می‌ورزم همچون یک نیاز احساس می‌کنم که بی آن ذات من نمی‌تواند سیراب، اشباع و خرسند شود.

مدیر خبرگزاری
کابل ۲۴ یک خبرگزاری مستقل است، راوی رویدادهای تازه افغانستان و جهان در ۲۴ ساعت شبانه‌روز. کابل ۲۴ در بخش‌ بازتاب‌ خبرهای تازه، تهیه‌ گزارش‌، ارائه تحلیل‌های کارشناسانه و حمایت از حقوق انسانی همه مردم افغانستان به ویژه زنان و اقلیت‌ها، و تقویت‌ و ترویج آزادی‌های اساسی و انسانی فعال خواهد بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *