اشارهای به جایگاه و آشنایی جهان عرب با این مردی کنم که با«پارسی گویم گرچه تازی خوشتر است»علاقهاش را به زبان و ادبیت عربی آشکار ساخت.
الحق هم در میان پنج شاعر مطرح فارسی هیچکدام در عربیدانی به قوزک پای مولانا نمیرسند؛ شعرهای ملمع و عربی حافظ را ببینید گویا یک مبتدی، مشق عربی کرده؛ ولی عربیسرایی مولوی چنان سهل و ممتنع است گویی زبان نخست وی عربی است.
کابل ۲۴: با اینکه از مولانا اثر مستقلی به عربی سراغ نداریم ولی از همان سده هفتوهشت، صیت شهرت او به تراجمنگارهای مصر و شام رسیده بود؛ محیالدین عبدالقادربن محمد قرشی(م۷۷۵)که صدسال پس از مولوی درگذشته از نخستین کسانی است که در کتابش«الجواهر المُضیّة فی طبقات الحنفیّة»به شرح حال مولانا پرداخت.همچنین ابن سراج(م۷۴۶)که ادیب و قاضی شام بود
در«تشویقالارواحوالقلوب»به ذکر کراماتی از مولانا پرداخته بود.
اما در عصر جدید نخستین کس که جهان عرب را متوجه نام جلالالدین مولوی کرد در ۱۸۷۲م شیخ خانقاه بشیکتاش یوسفبناحمدقونوی ترکنژادِ عربیدانی بود که به ترجمه و شرح منتخباتی از مثنوی دست زد و در عراق و سوریه منتشر ساخت؛ پس از او در ۱۹۴۶ عبدالوهاب عزام معروفترین مترجم داستانهای مولانا به عربی است عزام شاعر و استاد دانشگاه قاهره بود که مترجم دو سوم از شاهنامه فردوسی هم هست؛ از عراق عبدالعزیز جواهری ترجمهی آهنگینی از مثنوی به دست داد که هنوز شهرت دارد،مثلا:
آن خیالاتی که دام اولیاست را ترجمه کرده بود:
عکس من اوجههم کالقمری
شعّ بستان اله البشری
در مصر پس از عزام، محمدعبدالسلام کفافی استاد ادبیات عرب دانشگاه قاهره بود که دو دفتر نخستین مثنوی را ترجمه کرد تا اینکه معروفترین شاگردش دکتر دسوقیشتا ترجمهی کامل ششدفتر را به عربی منتشر ساخت.
پس از وی نیز دکتر عیسیالعاکوب از دانشگاه حلب اقدام به ترجمهی فیهمافیه،مجالس سبعه و رباعیات و نامهای مولانا نمود.در ۱۹۹۷هم«مختارات من دیوان الشمس» به کوشش د.دسوقی در قاهره منتشر شد.
ترجمههایی نیز به تازگی، مترجم مراکشی عائشه موماد از ۳۰۰ رباعی مولانا به دست داده با عنوان «قمیص یوسف»وی مترجم آثاری از خانم آنماریشیمل هم هست با عنوان(انا الریح و انت النار)من بادم و تو آتش!
القصه این شعاعی از طلعت آفتابی است که ربوده عقل و دلش را جمال آن عربی
که درون غمزهی مستش هزار بوالعجبی است وقتی دهان به عربی میگشاید که:
بِکَ اَحْیی وَ اَمُوتُ، بِکَ اُمْسِکْ وَ اَفُوتُ
بِکَ فِی الدَّهْرِ سَکوتُ، بِکَ قَلْبی یَتَکَلم!
که چنین برگرداندم:
به توأم زنده و مُرده به توأم مانده و رانده
به تو در دهر سکوتم، به تو از دل به کلامم!
مسعود باب الحوائجی