طبعا پس از ۱۹۲۴م و فروپاشی مرزهای عثمانی، دستکم دیگر به لحاظ سیاسی نمیتوانیم از هویت منسجم و یکپارچه جهان عرب سخن بگوییم:
کابل ۲۴: ما امروز با دولتهای عربی مواجهیم نه با امت واحدهی عربی، اتحادیة دول العربية، سازمانی صرفاً سیاسی است که به لحاظ ناکارآمدی به چیزی همانند جامعهی ملل پیش از تشکیل سازمان ملل تبدیل شده است.
از نخستین شاعرانی که متوجه فروپاشی هویت عربی شدند شاید ماغوط شاعر سوری و پس از او نزار قبانی بود.
به چند بیت از نزار قبانی که برای وضعیت معاصر جهان عرب فهمپذیرتر است اشاره میکنم.
يا تونسُ الخضراءُ كيفَ خلاصُنا
لم يبقَ من كتبِ السماءِ كتابُ
ای سرزمین سبز تونس،رهایی ما چه سان تحقق خواهد یافت؛ در حالی که دیگر از کتابهای مقدس چیزی در میان ما نمانده است.
[که اشارهای به بُعد رهایی بخش کتابهای آسمانی است نه محض وجود آنها]
ماتَت خيولُ بني أميّةَ كلّها
خجلًا وظلّ الصرفُ والإعرابُ
اسبان بنیامیه همگی از شرم بمردند و تلف شدند
و دیگر از هویت عربی جز علوم صرف و نحو چیزی بهجا نمانده است.
فكأنّما كتبُ التراثِ خرافةٌ
كبرى فلا عمرٌ ولا خطّابُ
گویی تمام کتابهای میراث کهن ما، خرافاتی بزرگ بودهاند، ونه عمَری برایمان مانده نه ابن خطّابی!
وبيارق أبن العاص تمسح دمعها
وعزيز مصر بالفصام مصـــاب
با پرچم و بیرقهای فاتحانی چون ابن عاص امروز تنها اشکهایشان را پاک میکنند
و عزیز مصر مبتلا به اسکیزوفرنی شده است.
قبانی در بیت بعدی به تأثیرپذیری دولت وملتهای عربی از رژیم اسرائیل اشاره میکند و میگوید:
ما هذه مصر فأن صلاتهــا …
عبرية وإمامها كـــــــــذاب
این چه مصری است که نمازش را به عبری میخواند و امامالمسلمیناش دروغپردازی بیش نیست.
أنا يا صديقة متعب بعروبتي
فهل العروبة لعنة وعقاب ؟
ای دوستان من از این عربیت خویش به تنگ آمدهام.
آیا این هویت عربی جز لعنت و نفرین و عذاب برای ما ارمغانی داشته است؟
أمشي على ورق الخريطة خائفاً
فعلى الخريطة كلنا أغراب
بر روی نقشههای جهان عرب ترسان و هراسان گام میزنم و میبینم بر روی مرزهای این کشورها همه از هم بیگانهایم.
لولا العباءات التي التفوا بها
ما كنت أحسب أنهم أعراب
اگر این چادرها و عباها که به خود پیچیدهاند نبود گمان نمیکردم یکی از ایشان عرب باشد.
والعالمُ العربيُّ إما نعجةٌ
مذبوحةٌ أو حاكمٌ قصّابُ
جهان عرب امروز دوپاره گشته؛
یا گوسپندانی هستند که قربانی شده و میشوند یا حاکمانیاند که نقش جلادان و قصابان را ایفا میکنند.
و میپرسد ما روشنفکران و نویسندگان و شاعران و هنرمندان عرب چه میکنیم؟
میگوید:
ونحن هنا .. نجلس القرفصاءْ
نبيع الشعارات للأغبياءْ
ما در اینجا چمباتمه زده مینشینیم و
تنها مشتی شعارهای پوچ به کودنها میفروشیم.
ونحشو الجماهير تبنا .. وقشّا ..
ونتركهم يعلكون الهواءْ
لاشهی تودهها و عوام را با کاه و برگ پُر میکنیم
و به حال خودشان وامیگذاریم تا آدامسی از هوای تو خالی را بجوَند.
مسعود باب الحوائجی