در روایت اسلامی نقل است که برخی اعمال، عرش خدا را میلرزانند. مرگ این پیرمرد فلسطینی در صف دریافت کمکهای غذایی، احتمالاً نمونۀ اینچنین است.
پیرمرد خسته و گرسنه، درست در لحظۀ که نوبتش میشود، با رعشههایی غمانگیز جان به جانآفرین میدهد.
تصور اینکه در ۲۱ ماه گذشته چقدر و چند روز به غذای مکفی دسترسی داشته، سخت نیست.همچنین این حقیقت که چند نفر از بستگان نزدیک و فرزندان و نوادههایش را در جنگ اخیر از دست دادهاست.
مصیبت بزرگ این است که تقدیر نهاییاش در جنگی رقم میخورد که کوچکترین سهمی در برافروختن و ادامۀ دادنش نداشته.بهزودی دومین سالگرد جنگ غزه و به عبارتی نسلکشی اسرائیل در آن فرا میرسد.
یک کشتار روزانۀ آنلاین در منطقۀ محصور و بسته و بدون هیچ تمایزی میان زنان و کودکان و غیرنظامیان و خبرنگاران و پزشکان با افراد مسلح.
در کنار ماشین کشتار، گرسنگی جمعی و قحطی مصنوعی هم هر روز تعداد زیادی را به کام مرگ میکشاند.اینجا خاورمیانه است، زادگاه ادیان یکتاپرست یهود، مسیحیت و اسلام.انجیل لوقا هشدار میدهد، مردی که شراب جدید را در خمرههای قدیمی میریزد، احتمالاً غمگین میشود: شراب جدید خمرهها را شکسته و آنها را هدر میدهد.
این پند مسیحی حکایت امروز خاورمیانه است. بیش از یک قرن است که منطقه آزمایشگاه و آویزگاه انواع و اقسام اندیشههای سیاسی و مکاتب فکری مدرن شده؛ لیبرالیسم، سوسیالیسم، اسلام سیاسی، بعثیسم، ناسیونالیسم، همه در قالبهای کهنه و فضاهای انسانشناختی قبیلهمحور به بازتولید امر کهنه منجر میشوند.
گویی تاریخ غنی و سرشار از تنوع و تمدن خاورمیانه وبال گردن آن شدهاست.
شاید هیچجایی در جهان اینگونه اسیر خاطرۀ جمعی و تاریخ قدیمی نیست.پدران بنیادگذار اسرائیل که نسل نخست صهیونیستهای سکولار و بعضاً چپگرا محسوب میشوند، نسبت به پوپولیستهای دوآتشه و مذهبی امروز، جهانبینیهای عقلانیتر و قابلفهمتری داشتند.
پوپولیسم ملیگرا البته سکۀ رایج سیاست امروز جهان است. اما بدبختی اینجاست که بدترین نسخههای آن نصیب خاورمیانۀ فلکزده شدهاست؛ بنیامین نتانیاهو و رجب طیب اردوغان در کنار فهرستی از مستبدان ریز و درشت دیگر!
جهان در آستانۀ دگرگونی و تغییر در برداشتهای سیاسی و توازنهای ژئوپولتیک است.گویی با شتاب به صد سال قبل و اروپای دهۀ سی باز میگردد.
با وجود یک هیتلر و موسولینی جدید، حتماً آیندۀ خوبی در انتظار خاورمیانه نیست.عنوان این یادداشت را از شاعر نامدار کرد استاد هژار گرفتهام که در شعری حماسی اینگونه از دست چرخ بدسگال روزگار مینالد.احتمالاً هژار هم آن را از قصیدۀ معروف واعظ قزوینی گرفته است:
بر درگه خلق، بندگی ما را کشت
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
فارغ نشویم یکدم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
هر سو پی نان دوندگی ما را کشت
فارغ نشویم یکدم از فکر معاش
ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت!
صلاحالدین خدیو


