انقلاب ِاینترنت، در جوانیِ ما رخ داد. صدای مودم دایالآپ با سمفونی عجیبی از بوقها و صداهای الکترونیکی که، اولین زبان مخفی ماشینها بود؛ وارد خانه شد و با ورود خود، تغییری بنیادی در قوانین واقعیت ایجاد کرد.
کابل ۲۴: اینترنت مثل موجودی زنده و متحول بود که هر لحظه رشد میکرد، تغییر میکرد، و ما را هم تغییر میداد و میشد پیچیدگی واقعی مفهوم “بازیهای زبانی” ویتگنشتاین را در آن چترومها، ایمیلها، وبسایتها و وبلاگها دید؛ که هر کدام قوانین، آداب و زبان خاص خود را داشتند و فضاهایی موازی برای واقعیت بودند که در آنها، هویت به شکلهای جدیدی تعریف میشد.
تفاوت اساسی این بود که برخلاف بازیهای زبانی سنتی که در جوامع فیزیکی و با تاریخ طولانی شکل میگرفتند، این بازیها در فضایی مجازی اتفاق میافتادند که خود آن فضا نیز مداوم در حال تحول بود تا شاهد تولد نوعی از واقعیت باشیم که نه کاملاً فیزیکی بود و نه کاملاً ذهنی، بلکه چیزی در میانه؛ واقعیتی که از تلاقی ذهن انسانی و فضای دیجیتال پدید آمده بود.
وقتی اولین گوشی هوشمند را اواسط دورهی جوانی خریدم احساس میکردم آینهای جادویی خریدهام که هم جهان را نشانام میدهد، هم مرا به جهان نشان میدهد؛ بازتابی که گاه واقعیتر از خود واقعیت به نظر میرسید.
گوشی هوشمند اولین ابزاری بود که مفهوم “هویت” را از جسم فیزیکی ما جدا و آن را در فضایی پراکنده منتشر کرد. بخش عمدهای از هویت یک من؛ از تماسها، عکسها، یادداشتها، مکانهایی که میرفت،
گرفته حتی تا افکار شخصی، در این جعبه کوچک ذخیره میشد. و این سوال را در ذهنام شکل میداد که اگر بخش اعظم آنچه مرا “من” میکند در این دستگاه قرار دارد، خودم” کجا هستم؟ در جسمام، در گوشیام، یا در فضایی که این دو را به هم پیوند میزند؟ آیا موجودی یکپارچه هستم، یا موجودی که از تلاقی گوشت و سیلیکون، خاطره و داده، احساس و الگوریتم پدید آمده؟
شبکههای اجتماعی هم مثل طوفانی ناگهانی از حدود یک دهه پیش وارد زندگی ما شدند و با خود انقلابی دیگر در مفهوم “خود” پدید آوردند. یک شبه به صحنه تئاتری افتادیم که همه بازیگر و تماشاگر بودند و برخلاف تئاتر سنتی، نه تنها مرز بین واقعیت و نمایش محو بود، بلکه خود مفهوم “واقعیت” هم چندپاره شدهبود. نسخههایی از خودمان، برای این نمایش تولید کردیم که از خودِ ما واقعیتر، جذابتر، و قابلقبولتر به نظر برسند.
بنابراین دارای چندین “خود” شدیم؛ هر کدام متناسب با بازی زبانی خاصی. فیسبوک زبانی متفاوت با اینستاگرام داشت، توییتر قوانین دیگری داشت تا لینکدین و… و کم کم به جایی رسیدیم که گاه معلوم نبود کدام یک از این “خودها” واقعیترند؟ شاید هم همهی آنها بخشهایی از حقیقت پیچیدهتری بودند که هنوز نام ندارد.
و بالاخره از حدود دو سال پیش، بهیک باره هوش مصنوعی وارد زندگی ما شده و با خود زلزلهای اساسی در بنیانهای هستیشناختیمان پدید آورده.
اگر تمام تحولات قبلی، هر چهقدر هم انقلابی، در نهایت ابزارهایی بودند که در اختیار ما بودند اما هوش مصنوعی اولین “موجودی” است که این رابطه را زیر سؤال میبرد. موجودی که نه تنها با ما گفتگو میکند، بلکه ادعا میکند میفهمد، احساس میکند، و حتی ممکن است رؤیا ببیند.
برای اولین بار در تاریخ، با چیزی روبرو هستیم که نه کاملاً ابزار است و نه کاملاً موجود، بلکه چیزی در میانه – موجودی که ممکن است در آیندهی نزدیک نوعی آگاهی داشته باشد که نه کاملاً انسانی است و نه کاملاً ماشینی. این تحول دیگر جهشی است در ماهیت خود وجود.
اگر یک دهه طول کشید تا تلفن، عمومی شود و فقط نحوه ارتباط ما را تغییر داد. و زمان بُرد تا اینترنت همهگیر شود و نحوه دسترسی به دانش را دگرگون کند. و با ورود گوشیهای هوشمند به یکباره مفهوم مکان و زمان تغییر کرد و شبکههای اجتماعی مفهوم هویت و روابط را عوض کردند.
هوش مصنوعی که در کمتر از دو سال به بخش اعظم زندگی ما نفوذ کرده دارد مفهوم آگاهی و وجود را زیر سؤال میبرد. اگر این روند ادامه یابد، تحول بعدی ممکن است در کمتر از یک سال رخ دهد و چیزی را تحت تأثیر قرار دهد که هنوز نمیدانیم چیست، چون هنوز نامی برای آن نداریم.
مژگان خلیلی


