«تاریخ بشر وجود ندارد. آنچه هست تاریخهای جنبههای گوناگون زندگی انسان به تعداد نامحدود و نامعین است. یکی از اینها، تاریخ قدرت سیاسی است که به سطح تاریخ جهان ارتقاء داده میشود؛ ولی این کار، به عقیدهٔ من، توهین به هر تصور نیک و پاکیزه از بشر است و هیچ مزیتی بر این ندارد که تاریخ اختلاس یا دزدی یا زهر دادن به دیگران را تاریخ بشر قلمداد کنیم.
کابل۲۴: تاریخ قدرتمداری سیاسی چیزی نیست مگر تاریخ جنایات بینالمللی و کشتارهای عام. (و البته باید تصدیق کرد، تاریخ کوششهای آدمی برای پایان دادن به این اعمال).
این است تاریخی که در مدارس تدریس میشود و در آن از بزرگترین جانیان بهعنوان قهرمانان تاریخ مورد احترام و ستایش قرار میگیرند؛ ولی آیا براستی تاریخ عمومی بهمفهوم تاریخ واقعی بشر وجود ندارد؟ پاسخی که، به عقیدهٔ من، هر انسان بشردوست و خصوصاً هر مسیحی مؤمن باید بدهد این است که: امکان ندارد چنین تاریخی وجود داشته باشد؛ تاریخ واقعی بشر اگر وجود میداشت، میبایست تاریخ همهٔ افراد آدمی باشد؛ زیرا هیچ انسانی از دیگران مهمتر نیست.
پیداست که نوشتن تاریخی در این حد از واقعیت و با این جزئیات، هرگز امکانپذیر نیست. باید انتزاع کنیم و از جزئی به کلی برسیم و نادیده بگیریم و قائل به انتخاب شویم. اما همینکه چنین کردیم، میرسیم به همان تاریخهای متعددی که یکی از آنها تاریخ جنایات بینالمللی و کشتارهای عام است و تاریخ بشر قلمداد و اعلام میشود.
اما چرا تاریخ قدرتمداری انتخاب شدهاست و نه مثلاً تاریخ دین یا شعر؟ به چند دلیل؟ یکی اینکه قدرت در همگان تأثیر میگذارد و شعر تنها در این عدهای قلیل. دلیل دیگر، تمایل آدمیان به قدرتپرستی است؛ ولی پرستش قدرت بیگمان یکی از بدترین اقسام بتپرستی و بازماندهٔ عهد زندگی در قفس و بندگی و عبودیت آدمی است.
قدرتپرستی زاییدهٔ ترس است و ترس احساسی است که بحق باید از آن بیزار باشیم. سومین دلیل اینکه قدرتمداری سیاسی محور «تاریخ» قرار داده شده این بوده که مصادر قدرت خواستهاند در مقام بت و معبود قرار بگیرند و توانستهاند به این خواست خود جامهٔ عمل بپوشانند. امپراتوران و سرداران و دیکتاتورها بر کار بسیاری از مورخان نظارت و مراقبت داشتهاند.»
کارلپوپر