مطرح کردن حقیقت عینی در حقیقت چیز جالب توجهی نیست. آنچه به مراتب جالبتر است حقیقت ذهنی است. اگر حقیقتی که دنبالش میگردیم ذهنی شود دیگر کسی دروغ نمیگوید و روایتها شدیدا ناسازگار میشوند.
کابل ۲۴: حقیقت برای هر کس جلوهای متفاوت دارد. این یکی از مضمونهای اصلی فیلم است.
هیچکس دروغ نگفته است. همهشان داستان را آنطور که باور کردهاند تعریف کردهاند و همهشان راست گفتهاند.
پس کوروساوا حقیقت را زیر سوال نمیبرد، واقعیت را زیر سوال میبرد.
فیلم در بارهی یک تجاوز و یک قتل است ولی بیش از آن دربارهی واقعیت این حوادث است. دربارهی چیزیاست که این پنج نفر فکر میکنند واقعیت است.
پنج نفر یک واقعه را تفسیر میکنند و هر کدام از این تفسیرها با بقیه متفاوت است، چون در گفتن و بازگفتنها آدمها نه آن واقعیت، بلکه خودشان را آشکار میکنند.
به همین دلیل کوروساوا طرح داستانی را رها میکند که خودش یکی از معانی فیلم است.
راشومون از جهات مختلف به یک آینهی دق بزرگ شبیه است،آینهایست در آینهی دیگر،
یا مثل مجموعهای از منشورهاست که واقعیت را منعکس میکند و میشکند.
کوروساوا نشان داده که اولا انسانها نمیتوانند درمورد واقعیت قضاوت کنند و بسیار کمتر از آن درمورد حقیقت و ثانیا انسانها برای آنکه به عقایدشان راجع به خودشان پایبند بمانند باید مدام خودشان را گول بزنند.
در این فیلم بیش از هر فیلم دیگری مضمون مرکزی کوروساوا به چشم میخورد: جهان توهم است، انسان واقعیت را خلق میکند، ولی اگر به آن چیزی که خلق کرده تسلیم شود و در آن محدود شود، این واقعیت آدمی را تباه میکند.
ولی ما واقعا تابع این واقعیت نیستیم، میتوانیم از شرش خلاص شویم، میتوانیم به سرشتی که دائما خلق میکنیم ترشویم.


