آنچه که تجربه زیستی تاریخ ما در طول چند دهه اخیر نشان میدهد این است که توسعه نیافتگی اصلیترین مساله برای کشور های جهان سومی است. مساله توسعه نیافتگی کانون همه دیگر مسائل؛ مانند عدم توسعه سیاسی، فرهنگی اجتماعی، حقوقی و اقتصادی است.
کابل۲۴: در واقع به نظر می رسد جامعه ما با یک دور باطل روبرو است. ما در جامعه خود با مسائلی روبرو هستیم که هم عامل و هم معلول و هم حاصل توسعه نیافتگی هستند. ؛
کشور ما در کجای تاریخ قرار دارد؟ به کدام سمت می رود؟ رو به چه آینده ای دارد؟ گذشته و آینده تحصیلات عالی چه خواهد شد؟
جامعه بدون تفکر بی آینده است؛ علمی که صرفا در کتاب و مقاله و کتابخانه باشد، علم حقیقی نیست.
علم خصوصا علوم انسانی تا در تاریخ رشد نکند، در ساختن و ویران کردن هم اثری نخواهد داشت.
علم باید درجایگاه درست و واقعی خود قرار بگیرد و نقش خود را در جامعه پیدا کند. مقاومت فرهنگی، مقاومت تاریخی و مقاومت مزاجی از قرار گرفتن علم در جایگاه اصلی خود جلوگیری کرده و از سوی دیگر؛ در کشور ما به وضعیت علم پرداخته نشده است؛ به این سوال پاسخ داده نشده است که چه زمانی پژوهشها به بار مینشیند و علم مولد ثروت و قدرت خواهد بود.
نا هماهنگی، پریشانی و بیگانه بودن با زمانه خود، پژوهش های پرا کنده و بدون نظم و سیستم را بوجود آورده که تنها نام دارند و راهی برای حل مشکلات در آنها دیده نمیشود.
علم مهمان محترمی است در جامعه ما که بیگانه است. مادامی که علم بدون سرزمین باشد و تمام توان خود را معطوف به ثابت کردن خود در جامعه داشته باشد، جایی برای رشد پیدا نمیکند.
یونیورستی(دانشگاه)؛ جایی است که چند جانبهگرایی به وحدت میرسد، پروسهای به نام دانشگاه یا تحصیلات عالی نشان دهنده این امر است که دانشگاه باید با مردم و تاریخ و فرهنگ رشد کند.
دانشگاههای خصوصی نتیجه خواست طبیعی افغانستانیها نبوده است؛ بلکه فرایندی بدون آگاهی و در ادامه سرمایهداری است که وارد افغانستان شده است.
سید جمالالدین در یکی از سخنرانیهای خود در سیتیحال کلکته هند در پاسخ این سوال که “چرا دانشگاه در کشورهای اسلامی نتیجه نداده است، چرا دانشگاه مونتاژگر است، علم به سبک غربی میآورد اما نتیجه نمیدهد.” میگوید:
چون دانشگاه را از غرب گرفتیم ولی فضای دانشگاه را نگرفتهایم، هوایی که دانشگاه در آن تنفس و رشد میکند. دانشگاه در فضای فلسفی رشد میکند این فلسفه است که ارتباط میان دانشگاه و مسائل اجتماعی را هموار میکند.
دانشگاه در غرب ممکن شد، زیرا فضا و مکان برای حضور دانشگاه آماده شد. که این فضا در کشورهای چون افغانستان وجود ندارد. وجود ساختمان های رنگارنگ با تابلوهای زیبا، کمسوادی متولیان تحصیلات عالی، عدم استفاده روش درست برای آموختن و آموختاندن، عدم وجود انگیزه برای برخورداری از دانش واقعی و کشیده شدن به سوی دانایی از وضعیت، انتقال علم را در این سال های متمادی برای مردمان این سرزمین غیر ممکن کرد.
لقبهایی چون استاد، پروفسور، دانشیار و دانشجو به ارزانی داده شد و خیلی ها بدون هیچ گونه تجربه صاحب دانشگاه و مدرک تحصیلی شدن.
علم آموخته شده در رشته اینجنیری دانشگاه کابل نه توان ساخت سرک و پل را دارد و نه دانش آموخته شده در دانشگاه های دیگر توان حل مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه را دارد.
نوشتن مقالات علمی بدون اینکه مشکلی از مشکلات جامعه را حل کند، بیشتر به آلودگی زیست محیطی منجر می شود.
غیبت دانشگاه در جامعه نتیجه یک دوره پر فراز و نشیبی است که علم مدرن به عنوان مهمان ناخوانده این کشور پشت سر گذاشته است.