یکی دیگر از مشکلات خواندن دستخط جویس بود که زمانی کاملا خوانا بود ولی رفته رفته با آن جاافتادگیها و علامتهای بگویی نگویی غیر قابل فهمش مثل اوگام (الفبای کهن ایرلندی) دشوار شده بود
دل در دلم نبود که بالاخره چیزی از اولیس بگوید. پرسیدم آیا پیشرفتی داشته؟
“داشتهام” (یک ایرلندی هرگز نمیگوید بله)
هفت سال بود که روی کتابی کار میکرد و سعی داشت تمامش کند.
میخواست به محض اینکه در پاریس جاگیر شود برود سر وقتش.
آن روزها تمام همّوغم جویس سرنوشت اولیس بود.
دستاندرکاران لیتلریویو هنوز اولیس را چاپ میکردند یا بهتر بگویم زورشان را میزدند تا چاپش کنند، اما افق روشنی در انتظار هیچکدام نبود، نه اولیس و نه لیتل ریویو.
سال ۱۹۱۹ پنج بخش آن در اگوئیست چاپ شد، اما از بخش صخرههای سرگردان پیشتر نرفت.
نشریه نامههایی از مشترکینش دریافت کرد که میگفتند اولیس مناسب گاهنامهاب نیست که جایش روی میز هال است و کل خانواده آن را میخوانند. بعضیها حتی از این هم فراتر رفتند و اشتراکشان را لغو کردند.
چاپخانههای انگلیسی سختگیر بودند. اگر مقامات کتابی را مورددار میدانستند علاوه بر ناشر چاپخانه هم مواخذه و جریمه میشد.
امریکا هم وضع بهتری نداشت. مسئولین ادارهی پست ایالات متحده سه بار مجلهی لیتل ریویو را به بهانهی محتوای منافی،عفت توقیف کردند.
اما صاحبان نشریه تسلیم نشدند.
با توقیف چهارم به وسیلهی انجمن سرکوب مفاسد اخلاقی در مجله تخته شد و صاحبانش راهی دادگاه شدند و به لطف وکیلی زبردست با جریمهی صد دلاری از مهلکه جان سالم به درد بردند.
جویس که این خبر را به من رساند گفت “حالا دیگر هیچوقت کتابم چاپ نخواهد شد.”
فکری در ذهنم جرقه زد و پرسیدم “آیا به شکسپیر و شرکا افتخار چاپ اولیس را میدهی؟”
یکی از مشکلات تهیهی مقوا برای صحافی و جلدسازی اولیس بود.
اصرار جویس به اینکه رنگ کتاب آبی یونانی باشد از دشوارترین معضلاتمان در چاپ کتاب بود.
کی فکرش را میکرد آبیِ دوستداشتنیِ پرچم یونان هیچ جا پیدا نشود.
یکی دیگر از مشکلات خواندن دستخط جویس بود که زمانی کاملا خوانا بود ولی رفته رفته با آن جاافتادگیها و علامتهای بگویی نگویی غیر قابل فهمش مثل اوگام (الفبای کهن ایرلندی) دشوار شده بود.
به نظر من گناه دستخط نافهمیدنی او در یک مجموعه بخشها به گردن مشکلات چشمی او هنگام نوشتن سیرسه است.
اولیس مثل دیگر نوشتههای جویس از اول تا آخر با دست نوشته شده بود.


