۱- به نظر میرسد رسانهها و شبکههای اجتماعی در محیطهای اکادمیک، تا حدودی دست کم گرفته شده اند. میشنویم که میگویند مثلا فیسبوک یا رسانه، جای بحثهای علمی و اندیشهای نیست.
شاید همین طور باشد.
کابل ۲۴: اما بحث علمی و اندیشهای برای چیست؟ برای تحول اجتماعی و تغییر و بهبود زندگی آدمها است یا برای بوسیدن و به طاق بالا گذاشتن؟
۲- اگر غرض از کار فکری و اندیشهای، آوردن تحول باشد، امروزه رسانه و شبکههای اجتماعی، در این زمینه نقش اصلی دارد.
من بالاتر از ده عنوان کتاب نوشتهام. تا حال نشنیدهام کسی به من گفته باشد، فلان موضوع را در فلان کتاب شما خواندهام. کسی نخوانده است.
اما کوتاهههایی که در فیسبوک مینویسم، در میان مخاطبان خودم، خواننده دارد. روزانه فیدبک دریافت میکنم.
من وقتی کتاب بنویسم کسی نمیخواند، اگر در فیسبوک بنویسم، مردم میخوانند. حالا چرا باید کتاب بنویسم و پول مصرف کنم و کسی هم نخواند؟ چرا کاری را که تاثیر بیشتر و سریعتر دارد، انجام ندهم؟
۳- منبر و مسجد مثلا از این نظر، در جامعهٔ ما، محل وعظ و تبلیغ و گفتوگو و ارتباط با مردم است. نبض جامعهٔ ما تاحال در دست ملا و واعظ بوده است. منبر، محل تدریس و طرح مباحث اکادمیک نیست. با این وجود اندیشه و حرکت جامعه، خوب یا ناخوب، از همینجا منشاء میگرفته است.
همین حالا هم سخنان شیخ پردل و ذاکر نایک و سایر منبریها از منبر شبکههای اجتماعی پخش و نشر میشود. آنها نیز در صدد هستند که این ابزار را در اختیار خود بگیرند و منبرگریختهها را در فیسبوک، گیر بیاورند.
شما روشنفکران و اندیشمندانی که نگاه تحقیرآمیزی به شبکههای اجتماعی دارید، در چنین وضعیتی با آن کتابهای قطور و این وضعیت بد اقتصادی و بیحوصلهگی مردم، چهگونه با آنها ارتباط بر قرار میکنید و چهگونه میخواهید پیام خود را برسانید؟
۴- جامعهٔ فکری و نخبگان اکادمیک، به نظر میرسد با فضای جدید، یک نوع برخورد محافظهکارانه و نخبهگرایانه دارند. روزگاری که کمپیوتر تازه باب شده بود، یک عده برای حفظ دستخط و قلم، تقلا میکردند.
من خودم هم از همین جمله بودم. این باعث شد که به کمپیوتر کمتر توجه کنم. حالا که دنیایم کاملا کمپیوتری شده، متوجه میشوم که چه قدر عقب، ماندهام. نمیدانید وقتی برای حل مشکلات کوچک کمپیوتری از همکاران، کمک میطلبم، چه ندامتی میکشم!
۵- کتاب، روز به روز به یک کالای قدیمی تبدیل میشود. بخواهیم نخواهیم، آینده مربوط به تکنالوژی و کمپیوتر و هوش مصنوعی و شبکههای اجتماعی و رسانه است.
شاید اگر خودمان را زودتر با دنیای جدید وفق بدهیم، ازین نمد کلاهی به ما هم برسد. در غیر آن شاید به قول شاعر، وقتی که خبر دار شویم، سوخته باشیم!
پ ن: اینکه شبکههای اجتماعی، ما را از کار وبار دیگر بیندازد و حالت اعتیاد به خود بگیرد، اینهم بدون شک، امر درستی نیست!
نبی ساقی