قصهی غمانگیزِ تاجوَر
این روایت بر میگردد بهآغازِ دههی شصتِ هجری-خورشیدی؛ سالهایی که من در پُلخمری میزیستم و مثلِ هر آدمِ دیگر، از سنگ و چوبِ آنجا خاطرههای خوب و بد فراوان دارم. کابل ۲۴: آنسالها در پُلخمری زنی میزیست بهنامِ “تاجوَر” که اختلالِ دماغی شدید داشت و مردم بهش میگفتند: “تاجوَرِ بیزناق.