فرشتگان و مگسها
نعمت فضلی در یک شب بسیار گرم و ملتهبِ تابستانی وقتی از دستشویی دوباره به اتاق خواب برگشت، بهروی تختخواب درکنار نادیه زنش گربهای را دید که در وسط رانهای سفید و گشادهٔ زنش آرام و باوقار چمباتمه زده است و با دم نازکش که در هوا میرقصید، در پیچوتابهای.